تماشاگاه دل چشم سیاه است
که هر زخم نگاهش عیدگاه است
ز شرم بی زبانی بر تن من
سر هر مو زیان عذر خواه است
چرا مستغنی از عالم نباشد
غمت را چون دل من دستگاه است
ز راهم کی برد هر نقش پایی
نگاهم سر به راه شاهراه است
اسیر از آسمان باکی ندارم
چو نادانی مرا پشت و پناه است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملک مسعود ابراهیم شاه است
که بر شاهیش هر شاهی گواه است
نه چون عدلش جهان را دستگیر است
نه چون قدرش فلک را پایگاه است
نبیند چون کلاه او جلالت
[...]
شه مشرق که مغرب را پناه است
قزلشه کهافسرش بالای ماه است
درون خانهٔ جانت سیاه است
چه سود ار بر سرت زرین کلاه است
ز یک یک ذره سوی دوست راه است
و یا در چشم تو عالم سیاه است
سیه را خود بریده جایگاه است
که اندر دیده هم مردم سیاه است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.