گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

منت خدای را که ندارم به هیچ باب

از هیچکس به غیر خدا هیچ منتی

در پای گل نشسته و بر سرو قامتش

دل بسته ایم وه که چه عالیست همتی

بر دوستان مبارک و بر دشمنان چنان

هستیم از خدای بر این خلق رحمتی

مائیم و سرخوشان خرابات کوی عشق

جامی و ساقئی و حضوری و صحبتی

روزی نشد ملول دل بنده ای ز ما

یاری ز ما نیافت کسی هیچ زحمتی

داریم نعمت الله و از خلق بی نیاز

ای جان من کراست چنین خوب نعمتی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی

بر گرد حوض گردی و در حوض درفتی

اسپت بیاورند که چالاک فارسی

شربت بیاورند که مخمور شربتی

بی خواب و بی‌قراری شب‌های تا به روز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
اوحدی

او را که در سماع سخن نیست حالتی

فریاد و رقص او نبود جز ضلالتی

چون ذره آنکه رقص کند در رهش ز عشق

روشن چو آفتاب بیابد ولایتی

هر کس که او نه از سر دردی زند نفس

[...]

کمال خجندی

شیرین لبی شکر دهنی سرو قامتی

کونه کنم حدیث بخوبی نباتی

گر من در آب و آتشم از چشم و دل خوشم

کاندر میان هر دو نو باری سلامتی

ای شیخ تا بکوی بتان می کنیم طوف

[...]

قصاب کاشانی

بگشای لب که معدن درّ فصاحتی

بنمای رخ که قبله اهل عبادتی

مرهم گذار روی دل پرجراحتی

از پای تا به سر همه کان ملاحتی

صفی علیشاه

ای آنکه پرده‌دار رموز حقیقتی

و اندر درون پرده خود اسرار وحدتی

در سر خود حقیقت اشیاء توئی و پس

غیر از تو کس نداد نشان از حقیقتی

معلول تست هر چه بجز ذات پاک تست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صفی علیشاه
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه