هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی
بر گرد حوض گردی و در حوض درفتی
اسپت بیاورند که چالاک فارسی
شربت بیاورند که مخمور شربتی
بی خواب و بیقراری شبهای تا به روز
خواب تو بخت بست که بسته سعادتی
از پای درفتادی و از دست رفتهای
بی دست و پای باش چه دربند آلتی
بی دست و پا چو گوی به میدان حق بپوی
میدان از آن توست به چوگان تو بابتی
ای رو به قبله من و الحمدخوان من
میخوانمت به خویش که تو پنج آیتی
ای عقل جان بباز چرا جان به شیشهای
وی جان بیار باده چرا بیمروتی
رو کان مشک باش که بس پاک نافهای
رو جمله سود باش که فرخ تجارتی
بر مغز من برآی که چون می مفرحی
در چشم من درآی که نور بصارتی
در مغزها نگنجی بس بیکرانهای
در جسمها نگنجی ز ایشان زیادتی
ای دف زخم خواره چه مظلوم و صابری
وی نای رازگوی چه صاحب کرامتی
خامش مساز بیت که مهمان بیت تو
در بیتها نگنجد چه در عمارتی
چون غنچه لب ببند و چو گل بیدو لب بخند
تا هیچ کس نداند کاندر چه نعمتی
ای شاه شاد مفخر تبریز شمس دین
تبلیغ راز کن که تو اهل سفارتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رویش ندیده پس مکنیدم ملامتی
نادیده حکم کردن باشد غرامتی
پروانه چون نسوزد چون شمع او بود
چون خم نیاورم ز چنان سروقامتی
آن مه اگر برآید در روز رستخیز
[...]
او را که در سماع سخن نیست حالتی
فریاد و رقص او نبود جز ضلالتی
چون ذره آنکه رقص کند در رهش ز عشق
روشن چو آفتاب بیابد ولایتی
هر کس که او نه از سر دردی زند نفس
[...]
شیرین لبی شکر دهنی سرو قامتی
کونه کنم حدیث بخوبی نباتی
گر من در آب و آتشم از چشم و دل خوشم
کاندر میان هر دو نو باری سلامتی
ای شیخ تا بکوی بتان می کنیم طوف
[...]
منت خدای را که ندارم به هیچ باب
از هیچکس به غیر خدا هیچ منتی
در پای گل نشسته و بر سرو قامتش
دل بسته ایم وه که چه عالیست همتی
بر دوستان مبارک و بر دشمنان چنان
[...]
بگشای لب که معدن درّ فصاحتی
بنمای رخ که قبله اهل عبادتی
مرهم گذار روی دل پرجراحتی
از پای تا به سر همه کان ملاحتی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.