شیرین لبی شکر دهنی سرو قامتی
کونه کنم حدیث بخوبی نباتی
گر من در آب و آتشم از چشم و دل خوشم
کاندر میان هر دو نو باری سلامتی
ای شیخ تا بکوی بتان می کنیم طوف
با ما همگرد چون تو نه مرد ملامتی
زآن گوشه های چشم چه بینی نوای سلیم
زینسان که به چشم بکنج سلامتی
دل جست و عقل بار سفر بست و شد روان
ای غم تو خوش نشسته بکنج اقامتی
خونی که چشم مست تو با دل روانه کرد
بازتچه گفت غمزه کز آن در ندامتی
چندانکه می کشند ترا زنده کمال
صاحب نظر نی نو که صاحب کرامتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و دلربایی معشوق میپردازد. شاعر از جذابیتهای ظاهری و باطنی معشوق میگوید و اشاره به عشق و دوستی دارد که از آن لذت میبرد. او همچنین به تضادهای احساساتی مانند عشق و غم، دل و عقل، و حرارت و سردی اشاره میکند. در پایان، شاعر از وجود معشوق به عنوان منبعی از کمال و زیبایی یاد میکند و بر اهمیت حضور او در زندگیاش تأکید میورزد.
هوش مصنوعی: دختری با لبهای شیرین و دهانی شکرین، چه بگویم دربارهاش که مثل گیاهی زیبا و خوشبو است.
هوش مصنوعی: اگرچه من در شرایط سخت و دشوار زندگی هستم، اما از نظر روحی و احساسی در آرامش و خوشحالی هستم، چون در میان این دو مشکل، سلامتی و امنیتی را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: ای شیخ، ما به دور از بتان و معشوقان میچرخیم و در این سفر، تو نیز با ما همسفر شو، زیرا تو هم انسانی هستی که تحمل انتقاد و ملامت را نداری.
هوش مصنوعی: در این شعر به زیبایی و تاثیر نگاه اشاره دارد. شاعر میگوید که از یک گوشه چشم، چه لحنی از صداقت و آرامش را مشاهده میکنی. به نوعی این نگاه نشاندهنده سلامتی و وضعیت خوب فرد است.
هوش مصنوعی: دل به سفر رفت و عقل چمدانش را بسته و راهی شد. ای غم! تو به آرامش نشستهای در گوشهای از زندگیام.
هوش مصنوعی: چشمان زیبای تو احساسی عمیق و دردناک در دل من ایجاد کرده است، و این حالتی که اکنون دارم ناشی از ندامت و غم است.
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که تو را تحت فشار قرار دهند و آزار دهند، باز هم تو نباید فراموش کنی که فردی با کرامت و شخصیت با منزلت هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی
بر گرد حوض گردی و در حوض درفتی
اسپت بیاورند که چالاک فارسی
شربت بیاورند که مخمور شربتی
بی خواب و بیقراری شبهای تا به روز
[...]
او را که در سماع سخن نیست حالتی
فریاد و رقص او نبود جز ضلالتی
چون ذره آنکه رقص کند در رهش ز عشق
روشن چو آفتاب بیابد ولایتی
هر کس که او نه از سر دردی زند نفس
[...]
منت خدای را که ندارم به هیچ باب
از هیچکس به غیر خدا هیچ منتی
در پای گل نشسته و بر سرو قامتش
دل بسته ایم وه که چه عالیست همتی
بر دوستان مبارک و بر دشمنان چنان
[...]
بگشای لب که معدن درّ فصاحتی
بنمای رخ که قبله اهل عبادتی
مرهم گذار روی دل پرجراحتی
از پای تا به سر همه کان ملاحتی
ای آنکه پردهدار رموز حقیقتی
و اندر درون پرده خود اسرار وحدتی
در سر خود حقیقت اشیاء توئی و پس
غیر از تو کس نداد نشان از حقیقتی
معلول تست هر چه بجز ذات پاک تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.