گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نقش بندی می کند هر دم خیالش در نظر

هیچ نقاشی نمی بیند چنین نقشی دگر

ماخیال عارضش بر آب دیده بسته ایم

لحظه ای بر چشم ما بنشین و دریا می نگر

آنکه زاهد در قیامت طالب دیدار اوست

می توان دید این زمان در دیدهٔ صاحب نظر

غرقهٔ آبی و تشنه سو به سو گردی مدام

همدم جام مئی وز همدم خود بی خبر

در سرابستان جان جانانهٔ خود را طلب

او مقیم خانه ، تو سرگشته گردی در به در

گرچه از نور ولایت خرقه ای پوشیده ای

خرقه بازی کن به عشق او و ازخود در گذر

نعمت الله رند سرمست است و با ساقی حریف

روح محضست او ولی در صورت اهل بشر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر

جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر

طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال

و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر

چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش

[...]

فرخی سیستانی

بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر

ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر

گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح

گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر

هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر

نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر

اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد

جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟

خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته

[...]

ازرقی هروی

ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر

دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر

ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست

باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر

ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست

[...]

ابوعلی عثمانی

مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ

لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ

قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ

فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه