گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آفتابی را به مه بنموده اند

خم می در ساغری پیموده اند

این عجب بنگر که پنهان گشته اند

آفتابی را به گل اندوده اند

مجلس مستانه ای بنهاده اند

بر همه رندان دری بگشوده اند

باده نوشان در خرابات فنا

فارغ از عالم خوش و آسوده اند

تا خیالش می نماید رو به خواب

بی خیالش یک دمی نغنوده اند

عاشق و معشوق ما با همدگر

هر کجا بودند با هم بوده اند

در ولایت حاکمی اولیا

نعمت الله را عطا فرموده اند