آتشی در نهاد جان افتاد
جان بیچاره در فغان افتاد
شمع عشقش چو بر کشید علم
سوخت پروانه پرزنان افتاد
عقل مخمور منع ما می کرد
مست می رفت در مغان افتاد
هر که از چشم ما فتاد فتاد
نه دو روزی که جاودان افتاد
سرو قدی که سر ز ما پیچد
در چمن قدش از میان افتاد
مرغ دل دید دانهٔ خالش
باز در دام زلف از آن افتاد
ناوک آه عاشق سرمست
هر چه انداخت بر نشان افتاد
از لب او حدیث می گفتم
سخنم ناگه از دهان افتاد
سیدم اوفتاد مستانه
چه توان کرد آن چنان افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شور عشق تو در جهان افتاد
بیدلان را به جان زیان افتاد
تو هنوز از جهان نزاده بدی
کز تو آوازه در جهان افتاد
آتشی زد غم تو در جانم
[...]
شورشی باز در جهان افتاد
بانگ زیور بر آسمان افتاد
گفت و گویی بهر کران افتاد
غلغلی در همه جهان افتاد
چشم دختر بر آن جوان افتاد
زان نظر آتشش به جان افتاد
شوخ من گرچه نکتهدان افتاد
لیک بسیار بدگمان افتاد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.