زاهد دگر از خلوت تقوی به درافتاد
عقل آمد و با عشق درافتاد ور افتاد
ما سر به در خانهٔ خمار نهادیم
پا بر سر ما هر که نهاد او به سر افتاد
مه روشنئی یافت که شد بدر تمامی
نوری مگر از مهر رخت بر قمر افتاد
افتاد در این کوی خرابات بسی دل
المنة لله که بار دگر افتاد
برخواستن از رهگذر او نتواند
هر عاشق مستی که در آن رهگذر افتاد
در خواب به جز نقش خیالش نتوان دید
ور زانکه کسی دید مرا از نظر افتاد
صد بار درین کوی خرابات فتادم
عیبم مکن ار زان که گذارم دگر افتاد
هر دیده که او نقش خیال دگری دید
گر مردم چشم است که او از بصر افتاد
رندی که به میخانهٔ سید گذری کرد
تا یافت خبر مست شد و بی خبر افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر از یک عاشق و زاهد صحبت میکند که در مسیر عشق و مستی قرار گرفته است. زاهدی که از خلوت تقوی فاصله گرفته، به عشق و دیوانگی میرسد و عقلش در این مسیر به چالش کشیده میشود. او به میخانه میرود و از محبت و زیبایی محبوبش صحبت میکند. در این مکان، دلها به زمین میافتند و عاشقان در این مسیر مستی تجربه میکنند. او از خواب و خیالاتش میگوید و از فراز و نشیبهای عشق و دلباختگی صحبت میکند. در نهایت، شاعر به یادآوری میپردازد که هر بار در این راه میافتد و نمیتواند خود را از این حالت رها کند. زاهد به میخانه میرود و از حال و روز خودش و دیگران روایت میکند.
هوش مصنوعی: زاهد دیگر از حالت انزوا و تقوی خارج شده و عقل او نیز به عشق روی آورده است، و این وضعیت او را به سقوط کشانده است.
هوش مصنوعی: ما به درِ خانهٔ کسی که در حال مستی است سر گذاشتیم، و هر کسی که پا روی سر ما گذاشت، خودش به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: ماه نور روشنی پیدا کرد که به تمامه درخشید، جز آنکه از تابش چشمانت بر او، سایهای بر قمر افتاد.
هوش مصنوعی: در این محلهٔ خراب و ویران، دلهای بسیاری دچار حسرت شدهاند، و باید از خدا سپاسگزاری کرد که دوباره به اینجا آمدهاند.
هوش مصنوعی: هر عاشق جانی که در مسیر او قرار بگیرد، نمیتواند به سادگی از آنجا بگذرد و بر خیزد.
هوش مصنوعی: در خواب نمیتوان غیر از تصوری از او دید و اگر هم کسی مرا ببیند، از یادش میروم.
هوش مصنوعی: صد بار در این محله خراب و ویران به زمین افتادم، پس اگر عیبی در من میبینی، گناهی مکن؛ زیرا هر بار که از آنجا میگذرم، دوباره به زمین میافتم.
هوش مصنوعی: هر چشمی که به تصویر زیبایی غیر از او نگاه کند، اگر انسان باشد، به مانند کسی است که از بینایی خود محروم شده است.
هوش مصنوعی: مرد رند و آزادمنشی به میخانهٔ یکی از بزرگواران سر زد و وقتی که صحبتهای خنک و شاداب را شنید، به شدت مست شد و از دنیا و اطرافش بیخبر گردید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد
کز بخت یکی ماه رخی خوب درافتاد
چشم و دل عشاق چنان پر شد از آن حسن
تا قصه خوبان که بنامند برافتاد
بس چشمه حیوان که از آن حسن بجوشید
[...]
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد
گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد
شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم
[...]
باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد
بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد
لطفی کن و تیری دگرم سوی دل انداز
کان تیر نخستین که زدی بر جگر افتاد
پرسیدن یاران کهن رسم قدیم است
[...]
جان بر لب لعلش چو مگس بر شکر افتاد
با وصل تو دل چون شبهی در گهر افتاد
کی دست زند در کمر صحبت شیرین
فرهاد که با درد فراق از کمر افتاد
با روی تو زد آب روان لاف لطافت
[...]
تا دیده ی من بر رخ همچون قمر افتاد
راز دلم از پرده محنت بدر افتاد
دیگر نکند چشم به خورشید جهانتاب
آن را که بدان طلعت چون مه نظر افتاد
بر بوی گذاری که کند بر سر او دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.