گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

مائیم ایاز و یار محمود

مائیم عباد و دوست معبود

دل ذره و مهر یار خورشید

عشق آتش و جان عاشقان عود

چون سایه مرا ز خاک برداشت

مهرش چو جمال خویش بنمود

بربست زبان ما به حیرت

چون پرده ز روی کار بگشود

جز جود وجود مطلق حق

در دار وجود نیست موجود

یک جرعه ز دُرد درد ساقی

خوردیم چنان که بود مقصود

مستیم چو سید از می عشق

آسوده شده ز بود و نابود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

ای شاه ز نقدها که باشد

در کیسهٔ صبح و شام موجود

در کیسهٔ عمر انوری نیست

الا نفسی سه چار معدود

وان نیز به بند و مهر او نیست

[...]

عراقی

عشق از پس پرده روی بنمود

کردم چو نگاه، روی من بود

پیش رخ خویش سجده کردم

آن لحظه که او جمال بنمود

خود را به کنار در کشیدم

[...]

مولانا

دیر آمده‌ای سفر مکن زود

ای مایه هر مراد و هر سود

ای ز آتش عزم رفتن تو

از بینی‌ها برآمده دود

هر عود تلف شود ز آتش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

هرلحظه به سر درآیدم دود

فریاد و جزع نمی‌کند سود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه