گنجور

 
فیاض لاهیجی

ز اشکم چهره گه خونین و گه همرنگ زر دارد

مر آن رنگرز هر لحظه در رنگ دگر دارد

اگر در آرزوی پای بوسش خاک گردیدم

نسیمی آید و ناگه مرا از خاک بردارد

چه شد بازم، دگر روی دلم با کیست کز سینه

نفس می‌آید و همراه خود خیل اثر دارد

ترا شیوه تغافل آسمان را کار بی‌مهری

برای کشتن ما هر کسی فکر دگر دارد

سرایت کرد بیماری چشمت در دل فیّاض

پرستش کردن بیمار آخر این خطر دارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode