دلبر سرمست ما عزمی به دریا میکند
منع نتوان کردنش چون میل مأوا میکند
چشم ما پر آب کرده خوش نشسته در نظر
این عنایت بین که او با دیدهٔ ما میکند
آفتاب حسن او هرجا که بنماید جمال
هرچه آن پنهان بود چون نور پیدا میکند
چشم مردم دیدهٔ ما روشن است از نور او
این نظر صاحبنظر با چشم بینا میکند
در خرابات مغان مست خراب افتادهایم
هرکه دارد دولتی رغبت به آنجا میکند
کار دل از عشق بالایی چنین بالا گرفت
لاجرم جان عزیزان قصد بالا میکند
پادشاه است او و سید بندهٔ فرمان او
دلخوشست ارچه جفای جان شیدا میکند