مرا گفت یاری که ای یار ما
اگر یار مائی بکش بار ما
برو مایه و سود دکان بمان
گرت هست سودای بازار ما
بیا قول مستانهٔ ما شنو
بخوان از سر ذوق گفتار ما
نداریم ما کار با کار کس
ندارد کسی کار با کار ما
چه بندی تو نقش خیالی به خواب
نظر کن درین چشم بیدار ما
اگر رند مست و حریف خوشی
بیابی مرادی ز خمار ما
سزاوار ما نیست هر بنده ای
بود سید ما سزاوار ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ببین تا کجا رفت سالار ما
سپهبد یل نامبردار ما
وی آگاه باشد زکردار ما
بزودی شود با سپه یارما
مگر کآسمانی بود کار ما
بخوابد سربخت بیدار ما
زبونی چه دیدی تو در کار ما
که بردی سر از خط پرگار ما
چو آشفته دیدی که شد کار ما
نگشتی دگر گرد بازار ما
میازار ما را، که کار خطاست
دلیری نمودن به آزار ما
به فریاد ما گر چنین میرسی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.