عالم بدنست و عشق جانست
جانست که در بدن روانست
عشقست که عاشقست و معشوق
عشقست که عین این و آنست
عشقست که نور دیدهٔ ماست
چون نور به چشم ما عیانست
بنشسته به تخت دل چو شاهی
عشقست که پادشه نشانست
عشقست که زنده دل از آنیم
عشقست که جان جاودانست
عاشق چو غلام و عشق سلطان
عشقست که شاه عاشقانست
عشقست که عقل بندهٔ اوست
عشقست که سید زمانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم عشق و جایگاه آن در زندگی انسان میپردازد. شاعر میگوید که عشق جوهر اصلی وجود انسان است و جان انسان در عشق زندگی میکند. عشق هم عاشق و هم معشوق را شامل میشود و منبع نور و بصیرت است. عاشق به عشق همچون یک شاه نگاه میکند و این عشق است که زندگی را معنا میبخشد. عشق همچنین عقل را تحت سلطه خود دارد و به نوعی شاه عاشقان و محور وجود است. به طور کلی، عشق در این شعر به عنوان نیرویی جاودان و حاکم بر دل و جان انسان توصیف شده است.
هوش مصنوعی: عالم مانند بدن است و عشق مانند جان است؛ جان که در بدن جریان دارد.
هوش مصنوعی: عشق خود یک عاشق دارد و معشوق نیز به نوعی در دل عشق وجود دارد. عشق، جلوهای از هر دو طرف یعنی عاشق و معشوق است.
هوش مصنوعی: عشق مانند نوری است که چشم ما را روشن میکند و همانطور که نور به وضوح در چشم ما قابل مشاهده است، عشق هم در زندگی ما احساس میشود.
هوش مصنوعی: عشق همچون شاهی بر تخت دل نشسته است و نشانهای از سلطنت و قدرت خود را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: عشق است که باعث شادابی و زندگی دلها میشود و عشق است که باعث جاودانی روح انسان میگردد.
هوش مصنوعی: عاشق مانند خدمتکار است و عشق مانند سلطانی است که بر عاشقان فرمانروایی میکند و خود بزرگترین و ارجمندترین عاشقهاست.
هوش مصنوعی: عشق است که عقل را تحت کنترل خود دارد و عشق است که بر زمان حاکم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عشق تو قضای آسمانست
وصل تو بقای جاودانست
آسیب غم تو در زمانه
دور از تو بلای ناگهانست
دستم نرسد همی به شادی
[...]
من سر نخورم که سر گرانست
پاچه نخورم که استخوانست
آشفتن چشمهای مستت
دود دل یار مهربانست
وین طرفه که درد چشم او را
خونابه ز چشم ما روانست
دو فتنه به یک قرینه برخاست
[...]
جهد ادبش بدان چه دانست
می کرد چنانچ می توانست
ماهی، که لبش بجای جانست
گر ناز کند،به جای آن است
از چشم دلم نمیشود دور
هر چند ز چشم سرنهانست
گر در طلبت هزار باشند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.