درد دل ما دوای جان است
رنج غم او شفای جان است
یک جرعه ز دُرد درد جانان
والله که دوصد بهای جان است
ساقی قدحی به عاشقان ده
ز آن باده که از برای جان است
جان گرچه گدای کوی عشقست
سلطان جهان گدای جان است
در نه قدم و ز سر میندیش
چون خلوت دل سرای جان است
صد جان به فدای عشق جانان
گرچه دو جهان فدای جان است
جائی که مقام سید ماست
ای راحت جان چه جای جانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و معنای جان است. شاعر بیان میکند که درد و رنج عشق، منبع شفا و آرامش روح است. او با اشاره به ساقی میخواهد از بادهای بنوشد که برای جان و عشق ساخته شده و تقدیم به عاشقان است. در واقع، عشق را برتر از هر چیز میداند و بر این باور است که حتی گدایی در عشق ارزشی والاتر از سلطنت دارد. در نهایت، شاعر به مقام والای معشوق اشاره میکند و آن را مکانی برای آرامش و راحتی جان میداند.
هوش مصنوعی: عواطف و مشکلات ما به نوعی درمانگر روح هستند و رنج و غم دیگران میتواند باعث تسکین و آرامش ما شود.
هوش مصنوعی: یک مقدار از عشق معشوق، به اندازهای ارزشمند است که صد برابر بها و ارزش جان انسان را دارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، جامی به عاشقان بده از آن می که برای جان و روح ضروری است.
هوش مصنوعی: جان، هرچند به محبت و عشق نیازمند است، اما در حقیقت، وجود و حیات واقعی در دست معشوق و محبوب است. در واقع، حیات انسانی به عشق وابسته است و عشق، نظام و سلطنت زندگی را تشکیل میدهد.
هوش مصنوعی: در نه قدم از مسیر خود غافل مشو، زیرا دل و جان در این سکوت و مکانی که به خود میگذارید، سرشار از معناست.
هوش مصنوعی: جانم را فدای عشق معشوق میکنم، حتی اگر دو جهان هم فدای جان من شود.
هوش مصنوعی: جایی که جایگاه سرور ماست، ای مایه آرامش جان، چه جایی میتواند برای جان وجود داشته باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرمابه سه داشتم به لوهور
وین نزد همه کسی عیان است
امروز سه سال شد که مویم
ماننده موی کافرانست
بر تارک و گوش و گردن من
[...]
زان چشم پر از خمار سرمست
پر خون دارم دو دیده پیوست
اندر عجبم که چشم آن ماه
ناخورده شراب چون شود مست
یا بر دل خسته چون زند تیر
[...]
آن کز می خواجگی است سرمست
بر وی نزنند عاقلان دست
بیآنکه کسی فکند او را
از پایهٔ خود فروفتد پست
مرغی که تواش همای خوانی
[...]
تا در نفسم عنایتی هست
فتراک تو کی گذارم از دست
ذاتی که چو بخت نور جان است
جانی که چو بخت خود جوان است
از لطف بهار در بهار است
وز فضل جهان در جهان است
در ناصح دین مگر یقین است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.