گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دل و جانم فدای جانان است

هرچه دارم برای جانان است

دل که دم میزند ز سلطانی

چون غلامان گدای جانان است

نیست بیگانه از خدا به خدا

عارفی کاشنای جانان است

خلوت دل مقام حضرت اوست

دیگری کی به جای جانان است

مبتلای بلا اگر نالد

راحت من بلای جانان است

دل و جان را دهد به باد هوا

هر که او را هوای جانان است

نعمةالله که جان من به فداش

جان گیتی نمای جانان است

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۹۴ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم