گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آبروی ما ز اشک چشم ماست

همچو ما با آبروی خود کجاست

بحر عشق ما کرانش هست نیست

غرقه ای داند که با ما آشناست

حال ما گر عاشقی پرسد بگو

رند مستی فارغ از هر دو سراست

بینوائی گر گدای کوی اوست

نزد درویشان گدای پادشاست

غیر عشق او حکایاتست و بس

جز هوای او دگر باد صبا است

درد باید درد باید درد درد

درد دل می کش که درد دل دواست

نعمت الله دُرد دردش نوش کرد

آفرین بر وی که او همدرد ماست