آبروی ما ز اشک چشم ماست
همچو ما با آبروی خود کجاست
بحر عشق ما کرانش هست نیست
غرقه ای داند که با ما آشناست
حال ما گر عاشقی پرسد بگو
رند مستی فارغ از هر دو سراست
بینوائی گر گدای کوی اوست
نزد درویشان گدای پادشاست
غیر عشق او حکایاتست و بس
جز هوای او دگر باد صبا است
درد باید درد باید درد درد
درد دل می کش که درد دل دواست
نعمت الله دُرد دردش نوش کرد
آفرین بر وی که او همدرد ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ارتباط عمیق میان آبرو، عشق و درد اشاره میکند. او تأکید میکند که آبروی واقعی به احساسات و تجربههای درونی مربوط است. عشق را به دریایی تشبیه میکند که هیچ کرانی ندارد و فقط کسانی که با آن آشنا هستند، عمق آن را درک میکنند. شاعر به عاشقان میگوید که حال آنها را باید به عنوان افرادی بیپروا و بیملاحظه بیان کرد. همچنین، او بینوایی عاشق را با ارزشتر از گدایان دیگر توصیف میکند. عشق او را برتر از همه چیز میداند و درد را انکار نمیکند بلکه آن را راهی برای رسیدن به درمان و فهم عشق میداند. نهایتاً، شاعر از نعمتالله یاد میکند که درد عشق را به عنوان دوستانهترین احساس در کنار خودش تجربه کرده است.
هوش مصنوعی: آبروی ما به اشکهای چشمان ما بستگی دارد؛ پس آبروی خود را کجا میتوانید پیدا کنید؟
هوش مصنوعی: دریای عشق ما بیپایان است و هیچکس جز کسی که با ما آشناست، نمیتواند بفهمد که در این دریا غرق شدهایم.
هوش مصنوعی: اگر عاشقی از حال ما بپرسد، بگو که ما دردی نداریم و در مستی رندانه، از دنیا و آخرت آزاد هستیم.
هوش مصنوعی: هر کس که به فقر و بینوایی دچار است، اگر در جستجوی گنج و ثروت پادشاه باشد، در نظر درویشان و فقرا همانند گدایی است که در کنار پادشاه میگردد.
هوش مصنوعی: جز عشق او هیچ داستانی اهمیت ندارد و غیر از میل به او، دیگر بادهای نیست که ارزش توجه داشته باشد.
هوش مصنوعی: انسان باید با درد و رنج خود رو به رو شود، زیرا بیان و کشیدن دردها میتواند باعث تسکین و بهبود آنها گردد.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که از درد و رنج دیگران آگاه است و به آنها تسلی میدهد، چرا که او نیز خود در آلام مشترک ما شریک است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مرغ ایمانرا دو پر خوف و رجاست
مرغ را بیپر پرانیدن خطاست.
ای نگارین چون تو از خوبان کجاست
نیست کس را آنچه از گیتی تراست
قد و روی و زلف،سرو و ماه مشک
مشک، پیچان، ماه، تابان، سرو،راست
تا مرا مهر تو اندر دل نشست
[...]
«ای قوامی هر که چون تو نانباست
تا قیام الساعه فخر شهر ماست »
«گندم فضل خدای از بهر تو
کشته اندر دستگرد کبریاست »
«تخمش از تقدیس عرش ایزدیست
[...]
رتبت و تمیکن صدر موئتمن
همچو قدر و همتش بیمنتهاست
آفتابش در سخاوت مقتدیست
واسمان را در کفایت مقتداست
طبع شد بیگانه با آز و نیاز
[...]
عشق تو همچون قضا فرمانرواست
وصل تو همچون قدر مشکل گشاست
لعل میگونت بسرخی میزند
سرخیش زانست کاندر خون ماست
عشق تو زرد کرد رنگ روی من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.