ما ز دریائیم و دریا عین ماست
در میان ما دوئی آخر چراست
خط موهومست عالم سر به سر
خوش بخوان آن خط که آن خط عین ماست
آنچه ما داریم در هر دو جهان
در حقیقت ای عزیزان آن خداست
عشق او در دل نهان می دارمش
دُرد درد عشق او ما را دواست
همدم جامیم و با ساقی حریف
تا نپنداری که او از ما جداست
مجلس عشقست و ما مست وخراب
اینچنین بزمی ملوکانه کراست
نعمت الله تا غلام سید است
شاه عالم بر در او چون گداست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأمل در ارتباط میان انسان و خداوند میپردازد و بیان میکند که ما از دریا (خدا) هستیم و دریا نیز هستی ماست. نویسنده به دوگانگی وجود اشاره میکند و میگوید که در حقیقت این تفاوتها خیالی است، زیرا همه چیز به یک خدا برمیگردد. عشق به خدا در دل نهفته است و این عشق برطرفکننده دردهاست. همچنین به این نکته اشاره میکند که در مجلس عشق، همواره در کنار معشوق (خدا) قرار داریم و او هرگز از ما جدا نیست. این شعر به جایگاه والای خدا در زندگی انسان و نیاز او به عشق الهی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ما از دریا هستیم و دریا نمایانگر وجود ماست؛ پس چرا بین ما دوگانگی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: این دنیا به نظر میرسد که واقعی نیست و همه چیز در آن خیالی است، اما باید به آن چیزی که واقعی است و حقیقت ما را بیان میکند، توجه کنیم.
هوش مصنوعی: آنچه ما در این دنیا و دنیای دیگر داریم، در واقع از خداست، ای دوستان عزیز.
هوش مصنوعی: عشق او را در دل پنهان نگهداشتهام و این درد ناشی از عشق او، برای ما تسکینی است.
هوش مصنوعی: ما همواره با هم در کنار جام و ساقی هستیم، تا اینکه نپنداری او از ما جدا است.
هوش مصنوعی: محفل عشق است و ما در حال مستی و از خود بیخود شدهایم. این نوع مهمانی که با شکوه و سلطنتی است، متعلق به چه کسی است؟
هوش مصنوعی: نعمت خداوند تا زمانی که بندهی سید است، پادشاه جهان در مقابل او مانند یک گداست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مرغ ایمانرا دو پر خوف و رجاست
مرغ را بیپر پرانیدن خطاست.
ای نگارین چون تو از خوبان کجاست
نیست کس را آنچه از گیتی تراست
قد و روی و زلف،سرو و ماه مشک
مشک، پیچان، ماه، تابان، سرو،راست
تا مرا مهر تو اندر دل نشست
[...]
«ای قوامی هر که چون تو نانباست
تا قیام الساعه فخر شهر ماست »
«گندم فضل خدای از بهر تو
کشته اندر دستگرد کبریاست »
«تخمش از تقدیس عرش ایزدیست
[...]
رتبت و تمیکن صدر موئتمن
همچو قدر و همتش بیمنتهاست
آفتابش در سخاوت مقتدیست
واسمان را در کفایت مقتداست
طبع شد بیگانه با آز و نیاز
[...]
عشق تو همچون قضا فرمانرواست
وصل تو همچون قدر مشکل گشاست
لعل میگونت بسرخی میزند
سرخیش زانست کاندر خون ماست
عشق تو زرد کرد رنگ روی من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.