عشق او آب حیات و آن حیات جان ماست
این چنین سرچشمه ای در جان جاویدان ماست
گنج عشق او که در عالم نمی گنجد همه
از دل ما جو که جایش در دل ویران ماست
جان ما با غیر اگر باری حکایت کرده است
تا قیامت نادم است انصاف او بر جان ماست
نزد ما موج و حباب و قطره و دریا یکیست
گر نظر بر آب داری این همه از کان ماست
هر که بینی دست او را بوسه ده از ما بپرس
زانکه او از روی معنی صورت جانان ماست
در سماع عاشقان آن ماه چرخی می زند
خوش بود دور قمر دریاب کاین دوران ماست
هر که هست از نعمةالله خوش نصیبی یافته
نعمت الله با همه نعمت که دارد آن ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره عشق و تأثیر عمیق آن بر زندگی انسانها صحبت میکند. عشق به عنوان آب حیات و منبع زندگی معرفی شده و به عنوان گنجی در دل انسانها توصیف میشود. شاعر بیان میکند که عشق ما را به هم پیوند میدهد و در همه وجود ما جاری است. او میگوید که هر کس که به عشق او دست بزند، به حقیقت زیبایی زندگی و وجود خود پی میبرد. در نهایت، اشاره میشود که نعمتهای الهی و خوشبختی واقعی در درک و تجربه این عشق نهفته است.
هوش مصنوعی: عشق او مانند خنکای آب حیات است و این حیات، زندگی ما را شکل میدهد. چنین چشمهای در عمق وجود ابدی ما وجود دارد.
هوش مصنوعی: عشق او به قدری باارزش است که در هیچ کجا نمیتوان آن را پیدا کرد، اما ما به سادگی آن را در دل ویران خود حس میکنیم و میدانیم که جایش در دل ماست.
هوش مصنوعی: اگر جان ما به غیر از ما چیزی بگوید، تا روز قیامت پشیمان خواهد بود و انصاف او به جان ما بستگی دارد.
هوش مصنوعی: ما در یک دیدگاه، همه چیز را در ارتباط با یکدیگر میبینیم؛ موج، حباب، قطره و دریا همه یکساناند. اگر به عمق وجود نگاه کنی، میفهمی که همه اینها از یک جوهر و منبع سرچشمه میگیرند.
هوش مصنوعی: هر کسی را که میبینی، دستش را ببوس و از ما بپرس که دلیل این کار چیست، زیرا او با معنا و روح زیبای ما ارتباطی عمیق دارد.
هوش مصنوعی: در مراسم عاشقانه، آن ماه زیبا به آرامی میچرخد و این لحظه را غنیمت بدان، زیرا این دوران مربوط به ماست.
هوش مصنوعی: هر کسی که از نعمتهای خداوند بهرهمند است، در واقع خوشبختی را یافته است. اما آنچه بهراستی ارزشمند است، نعمت الهی خود خداوند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست
زانچه وصل و هجر او هم درد و هم درمان ماست
راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتیم
آیت قل یا عبادی آمده در شان ماست
نیستم اینجا مقیم ای دوستان بر رهگذر
[...]
آن کزو داریم درد دل دوای جان ماست
درد کز جانان بود سرمایه درمان ماست
یوسف مصر دلست و همچو جان ما را عزیز
بی رخش فردوس اعلی کلبه احزان ماست
آبروئی نیست ما را پیش آن سلطان حسن
[...]
آن قد چون نارون بنگر که از بستان ماست
و آن گل سیراب بنگر کز سرابستان ماست
نغمه ی بلبل شنو در بوستان بر روی گل
وآن فغان و ناله و آشوب کز دستان ماست
گفت سروی ناز دیدم در کنار جویبار
[...]
مدتی شد کآتش سودای تو در جان ماست
زآن تمنایی که دایم در دل ویران ماست
مردم چشمم به خوناب جگر غرقند از آن
چشمهٔ مهر رخش در سینهٔ نالان ماست
آب حیوان قطرهای زآن لعل همچون شکر است
[...]
خوار میکن ، زار میکش، منتت بر جان ماست
خواری ظاهر گواه عزت پنهان ماست
چشم ظاهر بین بر آزار است وای ار بنگرد
این گلستانها که پنهان زیر خارستان ماست
ترک ما کردی و مهر و لطف بیعت با تو کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.