آن قد چون نارون بنگر که از بستان ماست
و آن گل سیراب بنگر کز سرابستان ماست
نغمه ی بلبل شنو در بوستان بر روی گل
وآن فغان و ناله و آشوب کز دستان ماست
گفت سروی ناز دیدم در کنار جویبار
گفتم آب دیده ی ما خورد و از بستان ماست
گفتم آخر دیده بگشا تا ببینی حال ما
کز دو لعل آب دارت آتشی در جان ماست
از دو زلف کافرت دیوانه شد سلطان دل
در میان هر دو اکنون عقل سرگردان ماست
هر فراقی را وصالی هست و هر غم شادیی
آنچه پیدا نیست حالش هجر بی پایان ماست
درد هر کس را دوایی هست و جورش آخری
آنکه پایانش نباشد درد بی درمان ماست
گر ندارد مهربانی آن دل ای دل عیب نیست
سرکشی و بی وفایی عادت جانان ماست
گفتم ای جان جهان بر ما نظر فرمای گفت
با جهان کی انس گیرم کاو نه در فرمان ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییها و احساسات عاشقانه میپردازد. شاعر به نمادهای طبیعی مانند نارون و گل اشاره میکند و لحظات خوشی همچون نغمهی بلبل را در بوستان تصویر میکند. او از دلی که در عشق بیمار شده، سخن میگوید و به درد جدایی و حسرتی که در دل دارد، اشاره دارد. شاعر همچنین به وفاداری و بیوفایی معشوق میپردازد و به تضاد بین عشق و درد میپردازد، به گونهای که هر جدایی در نهایت به وصالی منتهی میشود، اما در مورد عشق او، دردش بیپایان است. در نهایت، شاعر از معشوق درخواست میکند که به او نگاهی کند، زیرا او نمیتواند با دنیا انس بگیرد.
هوش مصنوعی: به آن قد زیبا مانند درخت نارون نگاه کن که از باغ ماست و به آن گل شکوفا نگاه کن که از آبی از سرابستان ماست.
هوش مصنوعی: صدای خوش بلبل را در باغ بشنو، که بر روی گلها میخواند و این نالهها و فریادها هم از دستان ما برمیخیزد.
هوش مصنوعی: در کنار جویبار، درخت سرو زیبایی را دیدم و به آن گفتم که آیا تو آب چشمان ما را نوشیدی و از باغ ما گرفتهای؟
هوش مصنوعی: به او گفتم که چشمانت را باز کن تا حال و روز ما را ببینی؛ چرا که از شیرینی لبهایت، آتشی در دل ما شعلهور است.
هوش مصنوعی: سلطان دل که به عشق تو دیوانه شده، حالا میان دو زلف زیبایت در حیرت است و عقل ما هم به همین خاطر سرگردان و گیج مانده است.
هوش مصنوعی: هر جدایی یک زمانی به وصال میانجامد و بر هر غمی یک شادی وجود دارد. اما آنچه حکایت از آن دارد، حال ماست که در هجران بیپایان به سر میبریم.
هوش مصنوعی: هر کسی برای دردی که دارد راهی برای بهبود دارد، اما درد ما به گونهای است که هیچ درمانی برایش پیدا نمیشود و همواره ادامه دارد.
هوش مصنوعی: اگر دلی مهربان نیست، عجیب نیست. نافرمانی و بیوفایی در عشق، عادت محبوب ماست.
هوش مصنوعی: گفتم ای جان جهان، به ما توجه کن. او پاسخ داد: چگونه با جهانی که در دست من نیست، ارتباط برقرار کنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست
زانچه وصل و هجر او هم درد و هم درمان ماست
راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتیم
آیت قل یا عبادی آمده در شان ماست
نیستم اینجا مقیم ای دوستان بر رهگذر
[...]
آن کزو داریم درد دل دوای جان ماست
درد کز جانان بود سرمایه درمان ماست
یوسف مصر دلست و همچو جان ما را عزیز
بی رخش فردوس اعلی کلبه احزان ماست
آبروئی نیست ما را پیش آن سلطان حسن
[...]
درد دل دارم همانا وصل او درمان ماست
وز دو لعل آبدارش آتشی در جان ماست
آنکه بر حالم نسوزد آن دل بی رحم تست
وآنکه با سر می نیاید محنت هجران ماست
با طبیب درد ما گوی ای نسیم صبحدم
[...]
مدتی شد کآتش سودای تو در جان ماست
زآن تمنایی که دایم در دل ویران ماست
مردم چشمم به خوناب جگر غرقند از آن
چشمهٔ مهر رخش در سینهٔ نالان ماست
آب حیوان قطرهای زآن لعل همچون شکر است
[...]
عشق او آب حیات و آن حیات جان ماست
این چنین سرچشمه ای در جان جاویدان ماست
گنج عشق او که در عالم نمی گنجد همه
از دل ما جو که جایش در دل ویران ماست
جان ما با غیر اگر باری حکایت کرده است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.