جان چه باشد گر نباشد عاشق جان پروری
دل چه ارزد گر نورزد مهر روی دلبری
من چه بازم گر نبازم عشق یار نازکی
باده نوشی جان فزائی دلبری مه پیکری
دیده تا دیده جمالش در خیالش روز و شب
بی سر و پا سو به سو گردیده در هر کشوری
خسرو شیرین خوبان جهان یار من است
فارغ است از حال فرهاد غریبی غمخوری
مهر رویش در دل ما همچو روحی در تنی
عشق او در جان ما چون آتشی در مجمری
دیدهٔ تر دامنم تا می زند نقشی بر آب
در نظر دارد خیال عارض خوش منظری
سید ار داری سر سوداش سر در پا فکن
تا نباشد بر سر کویش ز تو دردسری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و فراموش نشدنی شاعر به معشوقهاش است. شاعر اشاره میکند که وجود جان و دل بدون عشق هیچ ارزشی ندارد. او به شدت تحت تأثیر زیبایی معشوق قرار گرفته و عواطفش را به طور مستقیم وابسته به او میداند. در اوج احساساتش، شاعر به حال و روز عاشقان دیگر نیز اشاره میکند و بر این نکته تأکید مینماید که عشق و مهر معشوق زندگیاش را پرمعنا میکند. همچنین، او به درد و رنجهای ناشی از دوری و جدایی از معشوق میپردازد و به این نتیجه میرسد که عشق واقعی فراتر از همهچیز است. به طور کلی، این شعر تجلی عشق و زیبایی است که در زندگی شاعر نقش اساسی دارد.
هوش مصنوعی: اگر عاشق نباشد، جان به چه دردی میخورد و اگر دل نتواند محبت یار را حس کند، هیچ ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: من چه کنم که اگر در عشق یار شکست بخورم، همچنان از نوشیدن باده لذت میبرم و جذابیت معشوقی که به زیبایی ماه است، روح مرا شاداب و زنده میکند.
هوش مصنوعی: چشمانم از وقتی که زیبایی او را در ذهنم تصور کردهام، شب و روز سرگردان و بیقرار است و در هر گوشهای از دنیا به جستجوی او میپردازد.
هوش مصنوعی: دوست من، خسرو شیرین، در میان زیباهاست و از احوال فرهاد غریبی بیخبر و بیتفاوت است.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی او در دل ما به مانند روحی است که در بدن وجود دارد و احساسات ما نسبت به او همچون آتش سوزانی است که در محفظهای نگهداری میشود.
هوش مصنوعی: چشم تر و با احساس من، وقتی دامنم را به آب میزنم، تصویری زیبا و خوشمنظری را در ذهنش مجسم میکند.
هوش مصنوعی: اگر عاشق او هستی، تمام مشکلات و دردسرهای خود را کنار بگذار و به عشقش تن در ده. اینگونه دیگر برای او زحمت و ناراحتی نخواهی شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان را دیدن تو فال مشتری
کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری
گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره
آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
[...]
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
[...]
ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری
سایبان آفتابی یا نقاب مشتری
توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان
حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری
گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی
[...]
ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
[...]
ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری
هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری
آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان
زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری
زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.