گذری کن به سوی ما گذری
نظری کن به حال ما نظری
بر در می فروش معتکفیم
خوش مقامی شریف و نیک دری
لیس فی الدار غیره دیار
نیست جز وی در این سرا دگری
آتشی در دل است و جان سوزد
دم گرمم کند از او اثری
رند مستیم و بی خبر ز جهان
که رساند به بی خبر خبری
با من از حور و از بهشت مگو
چه کنم بوستان مختصری
بندهٔ سید خراباتیم
شدم از بندگیش معتبری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به عشق و حالتی از مستی و بیخبری از دنیا اشاره دارد. شاعر از معشوق میخواهد که نگاهی به حال او بیندازد و از زیباییها و مقام او صحبت کند. او در کنار میفروشی نشسته و حسرتی در دل دارد. شاعر به عشق و شوق درونیاش اشاره میکند و میگوید که جز معشوق هیچکس برای او مهم نیست. او همچنین به این موضوع میپردازد که دیگران نمیتوانند حال او را درک کنند و از دنیای بهشت و حور صحبتهایی نمیکند، زیرا به دنیای خود در کنار معشوق اکتفا کرده است. در نهایت، شاعر خود را بندهی این عشق میداند.
هوش مصنوعی: به ما نگاهی بینداز و از نزدیک حال و روز ما را نظاره کن.
هوش مصنوعی: ما در درگاه میفروشی نشستهایم و از مقام شرافتمند و خوب داشتن لذت میبریم.
هوش مصنوعی: در این خانه تنها اوست و هیچ کس دیگری نیست.
هوش مصنوعی: در دل من آتشی وجود دارد که جانم را میسوزاند و گرمای آن بر من تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: ما شیفتگان مستی هستیم و از واقعیتهای این دنیا بیخبر، چه کسی میتواند خبری به بیخبران برساند؟
هوش مصنوعی: با من درباره حور و بهشت صحبت نکن، زیرا من فقط به یک باغ کوچک نیاز دارم.
هوش مصنوعی: من به عنوان یک خادم و خدمتگزار در میخانه و محفلهای خالی از آن چه حقیرانهاند، به واسطهٔ بندگی و خدمت به او، اعتبار و ارزش یافتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان را نگر به چشم خرد
نی بدان چشم کاندر او نگری
همچو دریاست وز نکوکاری
کشتیی ساز، تا بدان گذری
ای بزفتی علم بگرد جهان
بر نگردم بتو مگر بمری
گرچه سختی چو نخلکه مغزت
جمله بیرون کنم بچاره گری
نه چو تو در زمانه ناموری
نه چو نام تو در جهان سمری
عزم تو کف حزم را تیغی است
حزم تو روی عزم را سپری
نه چو کین تو ظلم را زهری
[...]
معجز معجزی پدید آمد
چون فرورید قوم او پسری
بینهادی پلید و پر هوسی
بیزمانی دراز و بیخبری
هم ازو بود و از کفایت او
[...]
شاد باش ای مؤید سکنه
ای جوانمرد مهتر هنری
نشود از تو صنعتی پیدا
تا که بر مغز کرمه ای نخوری
تا جوازه بدو تنه بکشند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.