گر به دلبر دل سپاری دل بری
جان به جانان ده که تا جان پروری
دست بگشا دامن دلبر بگیر
سر به پایش نه که یابی سروری
جام می می خور غم عالم مخور
تا که از عمر عزیزت برخوری
عین مطلوبی و از خود بی خبر
طالب نقش و خیال دیگری
جنت المأوای دل صاحبدل است
خوش در آ گر ره به جنت می بری
عشق از معشوق می آرد خبر
نزد عاشق از ره پیغمبری
نعمت الله یادگار سید است
یافته بر جمله رندان مهتری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مار را، هر چند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری
سفله طبع مار دارد، بی خلاف
جهد کن تا روی سفله ننگری
بافکاری بود در شهر هری
داشت زیبا روی و رعنا دختری
سیرت تو هست عین سروری
صورت تو هست محض صفدری
مملکت چون جسم و تو چون دیده ای
محمدت چون بحر و تو چون گوهری
در علو قدر و در کنه شرف
[...]
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
بدگمانی کردن و حرصآوری
کفر باشد پیش خوان مهتری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.