هر ذره ای ز عالم بنموده آفتابی
آن آفتاب تابان بسته ز من نقابی
در چشم ما نظر کن تا نور او ببینی
روشن به تو نماید منظور بی حجابی
ما سایه ایم سایه پیدا به خود نباشد
سایه چگونه باشد بی نور آفتابی
دریا و موج می بین در عین ما نظر کن
این عین ما شرابیست این جام ما حبابی
مانند گفتهٔ ما خواننده ای نخواند
قولی به این لطیفی ننوشته در کتابی
در چشم روشن ما غیری نمی نماید
چشمی که غیر بیند دارد خیال خوابی
آب حیات او داد جانی به نعمت الله
بی نعمت الله عالم بودست یک سرابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان فلسفی و عرفانی از وجود و حقیقت میپردازد. شاعر میگوید که هر ذرهای در عالم نمایانگر نور و حقایتی است که از وجود خداوند ناشی میشود. او از نقابی صحبت میکند که بر آفتاب تابان (خداوند) بسته شده و دعوت میکند که در چشم او بنگرند تا نور حق را ببینند. او همچنین به مفهوم سایه اشاره دارد که بدون نور نمیتواند وجود داشته باشد. در ادامه، شاعر به مقایسه دریا و موج میپردازد و میگوید که اینها نمادی از حالت وجود انسانها هستند. در نهایت، او به نعمت خداوند اشاره میکند که آب حیات را به انسان میدهد و میگوید جهانی بدون این نعمت تنها یک سراب است.
هوش مصنوعی: هر قسمت از جهان، نمایشدهندهای از نور و روشنایی است و این نور در واقع نمایانگر آفتابی است که بر من پردهای کشیده است.
هوش مصنوعی: به چشمان ما نگاه کن تا نور او را ببینی، او به روشنی هدفش را برای تو نمایان میکند و بیپرده میشود.
هوش مصنوعی: ما مانند سایهای هستیم که وجودی آشکار ندارد؛ سایه چگونه میتواند بدون نور خورشید باشد؟
هوش مصنوعی: به دریا و موج نگاه کن، در حالی که به خود ما توجه کن. این خود ما مانند شرابی است که در جامی قرار دارد، و این جام ما تنها یک حباب است.
هوش مصنوعی: هیچ خوانندهای با لطافتی که ما گفتیم، شعری نخوانده و قولی به این زیبایی در هیچ کتابی نوشته نشده است.
هوش مصنوعی: در چشمان روشن ما هیچ کس دیگری دیده نمیشود، کسی که جز ما را ببیند در دلش تنها خیال خواب است.
هوش مصنوعی: زندگی و توان واقعی انسان از نعمتهای الهی به دست میآید و در غیر این صورت، زندگی تنها یک خیال و توهم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی
دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی
زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد
ساقی برات ما ران بر عالم خرابی
گفتی من آفتابم بر رخنه بیش تابم
[...]
ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی
هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی
در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی
در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی
بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی
[...]
رویی، چگونه رویی؟ رویی چو آفتاب
زلفی، چگونه زلفی؟ هر حلقه یی و تابی
هر پرتوی ز رویت، در چشم عقل نوری
هر حلقه یی ز زلفت، در حلق جان طنابی
گر عکس عارض تو، بر صحن عالم افتد
[...]
بوی کباب داری تو نیز دل کبابی
در تو هر آنچ گم شد در ماش بازیابی
زین سر چو زنده باشی تو سرفکنده باشی
خود را چو بنده باشی ما را دگر نیابی
ای خواجه ترک ره کن ما را حدیث شه کن
[...]
ای صورت خیالت در پیش من شرابی
وی پرتو جمالت در چشمم آفتابی
از چشم پرخمارت در مغزِ من بخاری
وز زلفِ تابدارت در جانم اضطرابی
شبهای تا به روزم از دیده رفته سیلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.