عشق تو گنجی و دل ویرانه ای
مهر تو شمعی و جان پروانه ای
عقل دوراندیش و ما در عشق تو
نیست الا بیدلی دیوانه ای
آشنای عشقت آن کس شد که او
همچو ما گشت از خرد بیگانه ای
کار ما از جام ساغر درگذشت
ساقیا پر کن بده پیمانه ای
صوفی و صافی و کنج صومعه
ما و یار و گوشهٔ میخانه ای
غرقهٔ خوناب دل شد چشم ما
در نظر داریم از آن دردانه ای
عاشقی را سیدی باید چو من
پاکبازی عارفی فرزانه ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و احساسات عمیق و گاهی دردناک ناشی از آن است. شاعر عشق را به عنوان گنجی با ارزش معرفی میکند و خود را به عنوان دل ویرانهای که به عشق وابسته است، توصیف میکند. او به تأثیر عشق بر عقل و خرد اشاره میکند و معتقد است که عشق باعث دیوانگی انسان میشود. همچنین، شاعر به مراحل مختلف عشق و تلاش برای نوشیدن از جام عشق اشاره دارد. در نهایت، او به لذتهای عشق در مقایسه با زندگیهای سنتی و عرفانی میپردازد و بر نیاز به پاکبازی در عشق تأکید میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند گنجی ارزشمند است و دل من ویران و خراب است. محبت تو مانند شمعی روشن است و جان من همچون پروانهای است که به دور آن میچرخد.
هوش مصنوعی: عقل و دوراندیشی ما هیچ کمکی در عشق تو نمیکند جز اینکه ما را به یک دیوانه بیخبر تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: آن کسی که با عشق تو آشنا شد، به اندازه ما از خرد بیگانه و دور افتاده شده است.
هوش مصنوعی: ساقی، کار ما از نوشیدن ساغر گذشته است، لطفاً پیالهای پر کن و به ما بده.
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره میشود که در کنار صوفیان و پاکان در گوشهای از صومعه نشسته است و به خاطر وجود یار و میخانهای که در آنجا است، فضای معنوی و روحانی را تجربه میکند. این تصویر به نوعی به جستجوی معنای عمیق زندگی و لذت از لحظات در کنج عزلت و دوری از دنیای مادی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر شدت درد و غم، پر از اشک و خون است و در حال حاضر تنها به یاد آن شخص خاص و عزیز میاندیشیم.
هوش مصنوعی: عاشقی نیاز به کسی دارد که مانند من با صفا و پاکی باشد، و همچنین عارفی خردمند و دانا.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر کسی یابد درین کو خانهای
هر دمش واجب بود شکرانهای
هر که او بویی ندارد زین حدیث
هر بن مویش بود بتخانهای
هر که در عقل لجوج خویش ماند
[...]
میزنم حلقهٔ درِ هر خانهای
هست در کوی شما دیوانهای؟!
مرغ جان دیوانهٔ آن دام شد
دام عشق دلبری دُردانهای
عقلها نعرهزنان کآخر کجاست
[...]
آخر ای شمعِ روان پروانه ای
چند سوزی خاطرِ دیوانه ای
گر چه ما بر شمعِ رویت سوختیم
شمع را نگریزد از پروانه ای
هیچ نقصانی نباشد شمع را
[...]
خاص خاص است این چنین فرزانهای
گر تواند برد از اینجا دانهای
خرمنی گندم نگر در دانه ای
قرب صد دانه ببین هر شانه ای
گرچه دندانه بسی باشد ببین
یک حقیقت عین هر دندانه ای
از فروغ آفتاب روی او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.