گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

عشق تو گنجی و دل ویرانه ای

مهر تو شمعی و جان پروانه ای

عقل دوراندیش و ما در عشق تو

نیست الا بیدلی دیوانه ای

آشنای عشقت آن کس شد که او

همچو ما گشت از خرد بیگانه ای

کار ما از جام ساغر درگذشت

ساقیا پر کن بده پیمانه ای

صوفی و صافی و کنج صومعه

ما و یار و گوشهٔ میخانه ای

غرقهٔ خوناب دل شد چشم ما

در نظر داریم از آن دردانه ای

عاشقی را سیدی باید چو من

پاکبازی عارفی فرزانه ای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

گر کسی یابد درین کو خانه‌ای

هر دمش واجب بود شکرانه‌ای

هر که او بویی ندارد زین حدیث

هر بن مویش بود بتخانه‌ای

هر که در عقل لجوج خویش ماند

[...]

مشاهدهٔ ۱۶ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

می‌زنم حلقهٔ درِ هر خانه‌ای

هست در کوی شما دیوانه‌ای؟!

مرغ جان دیوانهٔ آن دام شد

دام عشق دلبری دُردانه‌ای

عقل‌ها نعره‌زنان کآخر کجاست

[...]

مشاهدهٔ ۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

آخر ای شمعِ روان پروانه ای

چند سوزی خاطرِ دیوانه ای

گر چه ما بر شمعِ رویت سوختیم

شمع را نگریزد از پروانه ای

هیچ نقصانی نباشد شمع را

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیر حسینی هروی

خاص خاص است این چنین فرزانه‌ای

گر تواند برد از اینجا دانه‌ای

شاه نعمت‌الله ولی

خرمنی گندم نگر در دانه ای

قرب صد دانه ببین هر شانه ای

گرچه دندانه بسی باشد ببین

یک حقیقت عین هر دندانه ای

از فروغ آفتاب روی او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه