آن کیست کلای کج نهاده
بر بسته میان و برگشاده
بگشوده در شرابخانه
مستانه صلای عام داده
رندانه درآمده به مجلس
بر دست گرفته جام باده
سلطان خود و سپاه خویشست
گه گشته سوار و گه پیاده
در کنج دل خرابهٔ ما
گنجی ز محبتش نهاده
شاهانه به تخت دل نشسته
جان همچو غلام ایستاده
بر هر طرفش هزار سید
هستند خراب و اوفتاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شخصیتی خاص پرداخته است که در میان جمعیت حاضر در میخانه، با اعتماد به نفس و رندی وارد میشود. او نه تنها خود را سلطان میداند، بلکه دیگران را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. این فرد در حال سوار و پیاده شدن است و در گوشهای از دل آدمها، عشق و محبتش را به عنوان گنجی ارزشمند قرار داده است. او به شکلی شاهانه در دلها نشسته و اطرافش افرادی هستند که به خاطر عشق او به حالتی سست و خراب افتادهاند.
هوش مصنوعی: این شعر به شخصی اشاره دارد که کلاهی کج بر سر دارد و در عین حال چهرهاش را به سمت ما برگردانده است. این تصویر میتواند نمادی از ویژگیهای خاص یا حالتی جالب در فرد باشد که توجه را جلب میکند.
هوش مصنوعی: در شرابخانه، در را به روی همه باز کرده و دعوت عمومی برای جشن و شادی سر دادهاند.
هوش مصنوعی: شخصی با طعنه و زیرکی به میخانه آمده و در دستش لیوان شراب را گرفته است.
هوش مصنوعی: سلطان خود، همواره در حال تغییر وضعیت و نقش خود است؛ گاهی بر اسب سوار شده و در میدان جنگ حاضر میشود و زمانی دیگر، به صورت پیاده و بدون زینتهای سلطنتی ظاهر میشود. این نشاندهنده توانایی و اقتدار او در هر شرایطی است.
هوش مصنوعی: در گوشهای از دل خراب و ویران ما، گنجی از محبت او نهفته است.
هوش مصنوعی: دل به نوعی مقام و قدرتی را به خود گرفته و در آن نشسته است، در حالی که جان انسان مثل یک خدمتکار در کنار آن ایستاده و به آن احترام میگذارد.
هوش مصنوعی: هر طرف او افرادی محترم و با شخصیت هستند که به نوعی افتاده و دچار مشکل شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معشوق و بهار و باغ و باده
بادا همه را خدای داده
خوش باشد باغ و سبزه خاصه
باحوروشی پری نژاده
جانا سوی باغ کی خرامی
[...]
از هفت خزینه در گشاده
بر چهار گهر قدم نهاده
ای پای بر آسمان نهاده
دستت در گنجها گشاده
آوازه جود زر فشانت
در گنبد سیم گون فتاده
روی از لطفت چو گل ز مهتاب
[...]
ای از پی حلّ و عقد دایم
در بند و گشایش او فتاده
جز با محرم ز غایت حفظ
راز دل خود برون نداده
سرکوفته یی و از صلابت
[...]
جان آمده در جهان ساده
وز مرکب تن شده پیاده
سیل آمد و درربود جان را
آن سیل ز بحرها زیاده
جان آب لطیف دیده خود را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.