گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

جنت المأوای ما خلوتسرای میکده

جان سرمست خراباتی فدای میکده

در هوای میکده بر باد خواهم داد دل

هر که را جانی است باشد در هوای میکده

همدم میر خراباتیم و با رندان حریف

پادشاه عالمیم اما گدای میکده

عاشق و مستم برو ای عاقل خلوت نشین

صومعه هرگز ندارم من به جای میکده

صاف درمان است ما را دُرد درد عشق او

هر کرا دردیست باشد در هوای میکده

در سر بازار سودا مایه و سود دکان

هرچه حاصل کرده ام دادم برای میکده

نالهٔ دلسوز سید مطرب عشاق ماست

می نوازد ساز جانها از نوای میکده