درآ در مجلس رندان ببین این ذوق مستانه
رهاکن گوشهٔ خلوت بیا در کنج میخانه
طلب کن عشق سرمستی که او ساقی یارانست
چه میجوئی ز عقل آخر که حیرانست و دیوانه
خیال عقل و عشق او هوای ذره و خورشید
کمال علم و وصل او حدیث شمع و پروانه
مرید پیر خمّارم خم میخانه می نوشم
به نزد من چو من رندی چه باشد جام پیمانه
دوای دردمندان را ز گنج کنج دل می جو
که درد عشق او گنجست و دل کنجیست ویرانه
در میخانه را بگشا صلا دادیم رندان را
خراباتست و مطرب عشق و ساقی مست و جانانه
بیا ای ساقی رندان که دور نعمت الله است
حریفانند می گردان زهی بزم ملوکانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به جشن و شادی در میخانه است و تأکید بر لذتهای ناشی از عشق و مستی دارد. شاعر از دوستان رند میخواهد که از گوشهنشینی خارج شوند و به جمع شادی و سرور بپیوندند. او به عشق و عقل اشاره میکند و بیان میکند که عشق حقیقی برتر از درک عقلانی است. شاعر همچنین از می و مستی به عنوان درمان دردهای عشق یاد میکند و به نشاط و سرور در میخانه تأکید دارد. در نهایت دعوتی به پیوستن به حلقه دوستان و جشن و میخوارگی را مطرح میکند.
هوش مصنوعی: وارد جمع رندان شو و تماشا کن این شادی و سرخوشی را. گوشهای از تنهایی را رها کن و به کنج میخانه بیایید.
هوش مصنوعی: عشق و سرمستی را طلب کن، زیرا او همان کسی است که به دوستانش نوشیدنی میدهد. دیگر از عقل چه میخواهی وقتی که او خود گیج و دیوانه است؟
هوش مصنوعی: اندیشه عقل و عشق او، همچون آرزوی ذرهای است که به سوی خورشید میشتابد. کمال علم و پیوستگی او، داستانی است مشابه رابطه شمع و پروانه.
هوش مصنوعی: من پیرو و شاگرد استاد خمّار هستم و در میخانه مشغول نوشیدن هستم. برای من که مانند من رند و شاداب هستم، وجود این جام و پیمانه چه اهمیتی دارد؟
هوش مصنوعی: برای درمان دردهای دردمندان، به اعماق دل رجوع کن، زیرا عشق او درونی گنجی است و دل همانند مکانی ویرانه در این عشق وجود دارد.
هوش مصنوعی: در را به سمت میخانه باز کن، ما صدای خود را به رندان رساندیم. اینجا مکانی برای شبنشینی و لذت است، جایی که عشق، بادهنوشی و زیبایی در آن جاری است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیایید که دوستان و رندان در دور آنچه خداوند به ما داده، جمع شدهاند. بیا مینوشیم و از این مجلس باشکوه لذت میبریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه
زیانشان مور را باشد دو درشان هست یک خانه
اگر ابروش چین آرد ، سزد گر روی من بیند
که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه
چو پیمانه تن مردم همیشه عمر پیماید
[...]
زهی بزم خداوندی زهی میهای شاهانه
زهی یغما که میآرد شه قفجاق ترکانه
دلم آهن همیخاید از آن لعلین لبی که او
کنار لطف بگشاید میان حلقه مستانه
هر آن جانی که شد مجنون به عشق حالت بیچون
[...]
شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانه
ز عشرت میپرستان را، منور بود کاشانه
ز خلوتگاه ربانی، وثاقی در سرای دل
که تا قصر دماغ ایمن بود ز آواز بیگانه
چو ساقی در شراب آمد، به نوشانوش در مجلس
[...]
گرانجانی مکن یارا مشو در خوابِ مستانه
چو بانگِ صبح بشنیدی سبک برخیز مردانه
به مسمار ارادت خویشتن چون حلقه بربندی
اگر روزی دهندت ره درون بارِ میخانه
تو گردانی که در تفریق مجموعیم پس دانی
[...]
به گردت باد سردی هر دم از عشاق دیوانه
پریشانی زلفت را فراهم کی کند شانه؟
بلای جان شدی و من هم اول روز دانستم
که روزی بهر ما فتنه شود آن شکل ترکانه
مرا خود شورشی بوده ست، عشقت یار شد با آن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.