درآمد ترک سرمستی که غارت می کند خانه
چنان مستست کز مستی نداند خویش بیگانه
خراباتست و من سرمست و ساقی جام می بر دست
بهشت جاودان ما بود این کنج میخانه
ز عشقش آتشی افروخت جان عاشقان را سوخت
وجود ما و عشق او مثال شمع و پروانه
برو ای عقل سرگردان که من مستم تو مخموری
سخن از غیر میگوئی مرا با غیر پروانه
درین بزم ملوکانه نشسته جان و جانانه
نشسته جان و جانانه در این بزم ملوکانه
اگر جانست حیرانست و گر دل والهٔ عشقست
اگر علمست نادانست و گر عقلست دیوانه
بیا ای مطرب عشاق و ساز عاشقان بنواز
حریف نعمت الله شو بخوان این قول مستانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره حال و هوای مستی و عشق نوشته شده است. شاعر به صورت تصویری و سمبلیک، زندگی سرمستی را توصیف میکند که در آن انسانها غرق در عشق و شوق هستند. آنها در میخانهای بهشتی جمع شدهاند و عشق را به عنوان نیرویی آتشین میشناسند که قلبهایشان را میسوزاند. شاعر از عقل و علم صحبت میکند که در این حال و هوای عاشقانه ناکام و بیفایدهاند. در نهایت، دعوت به موسیقی و شادی میکند و از مطرب میخواهد که آهنگی از عشق بنوازد.
هوش مصنوعی: مردی سرمست و شاداب به خانهام وارد شده است و به قدری مست و سرخوش است که حتی از حال و وضعیت خودش هم خبر ندارد و این موضوع باعث میشود که او در کارهایش بیپروا و غافل از اطرافش باشد.
هوش مصنوعی: در این مکان خراب و آشفته، من سرشار از شادی و مستی هستم و ساقی، جام می را در دست دارد. این گوشه از میخانه، برای ما بهشتی ابدی محسوب میشود.
هوش مصنوعی: عشق او شوق و حرارتی در دل عاشقان ایجاد کرده و وجود ما به خاطر این عشق مانند شمعی است که پروانه به دورش میچرخد و در آتش آن میسوزد.
هوش مصنوعی: ای عقل و درایت بیهدف، برو! من در حال مستی هستم و تو نمیدانی که من در چه حالتی قرار دارم. تو درباره موضوعات دیگر سخن میگویی و مرا با این حرفها نمیفریبی.
هوش مصنوعی: در این مجلس باشکوه و سلطنتی، روح و محبوب من در کنار هم نشستهاند.
هوش مصنوعی: اگر جان وجود دارد، در حیرت و شگفتی است؛ و اگر دل وجود دارد، در عشق سرگشته است. اگر علم وجود دارد، نادان است؛ و اگر عقل وجود دارد، دیوانه است.
هوش مصنوعی: بیا ای نوازنده عاشقان، و برای عشقها موسیقی بزن. همراه با نعمت الله به شادی بپرداز و این سخن شاداب را بخوان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه
زیانشان مور را باشد دو درشان هست یک خانه
اگر ابروش چین آرد ، سزد گر روی من بیند
که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه
چو پیمانه تن مردم همیشه عمر پیماید
[...]
زهی بزم خداوندی زهی میهای شاهانه
زهی یغما که میآرد شه قفجاق ترکانه
دلم آهن همیخاید از آن لعلین لبی که او
کنار لطف بگشاید میان حلقه مستانه
هر آن جانی که شد مجنون به عشق حالت بیچون
[...]
شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانه
ز عشرت میپرستان را، منور بود کاشانه
ز خلوتگاه ربانی، وثاقی در سرای دل
که تا قصر دماغ ایمن بود ز آواز بیگانه
چو ساقی در شراب آمد، به نوشانوش در مجلس
[...]
گرانجانی مکن یارا مشو در خوابِ مستانه
چو بانگِ صبح بشنیدی سبک برخیز مردانه
به مسمار ارادت خویشتن چون حلقه بربندی
اگر روزی دهندت ره درون بارِ میخانه
تو گردانی که در تفریق مجموعیم پس دانی
[...]
به گردت باد سردی هر دم از عشاق دیوانه
پریشانی زلفت را فراهم کی کند شانه؟
بلای جان شدی و من هم اول روز دانستم
که روزی بهر ما فتنه شود آن شکل ترکانه
مرا خود شورشی بوده ست، عشقت یار شد با آن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.