می فراوان است اینجا جام کو
دُرد و دردش هست درد آشام کو
ای که می گوئی دمی آرام گیر
با چنین دردی مرا آرام کو
گر نشان و نام می جوئی مجو
در عدم ما را نشان و نام کو
زلف و خالش مرغ دلها صید کرد
خوبتر زان دانه و آن دام کو
جام می در دور می گردد مدام
عشق را آغاز یا انجام کو
شمس تبریزی ز مصر آمد برون
آفتابی آن چنان در شام کو
نعمت الله مست و جام می به دست
همچو او رندی درین ایام کو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حلقه بر در زد که مرغ دام کو
رهبر عالم شد بسطام کو
گفت اینک دانه پیدا دام کو
اندرین جوع البقر آرام کو
آن معربد خوی درد آشام کو؟
بادهی ما را، حریف جام کو؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.