گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

می فراوان است اینجا جام کو

دُرد و دردش هست درد آشام کو

ای که می گوئی دمی آرام گیر

با چنین دردی مرا آرام کو

گر نشان و نام می جوئی مجو

در عدم ما را نشان و نام کو

زلف و خالش مرغ دلها صید کرد

خوبتر زان دانه و آن دام کو

جام می در دور می گردد مدام

عشق را آغاز یا انجام کو

شمس تبریزی ز مصر آمد برون

آفتابی آن چنان در شام کو

نعمت الله مست و جام می به دست

همچو او رندی درین ایام کو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حسینی

حلقه بر در زد که مرغ دام کو

رهبر عالم شد بسطام کو

ملا احمد نراقی

گفت اینک دانه پیدا دام کو

اندرین جوع البقر آرام کو

عمان سامانی

آن معربد خوی درد آشام کو؟

باده‌ی ما را، حریف جام کو؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه