گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

کهنه است این شراب و جامش نو

عین هر دو یکی و نامش دو

در دو عالم خدا یکی است یکی

جز یکی در وجود دیگر کو

دو نگویم نه مشرکم حاشا

وحده لا اله الا هو

همه روئی به سوی او دارند

لاجرم جمله را بود یک رو

گاهی آب حباب و گه موج است

گاه در بحر و گه بود در جو

هر چه محبوب می کند بد نیست

همه افعال او بود نیکو

همه ممنون نعمت اللهیم

نعمت الله از همه می جو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

چون نهاد او پهند را نیکو

قید شد در پهند او آهو

عنصری

مرد ملاح تیز اندک رو

راند بر باد کشتی اندر ژو

وطواط

شمس دین ، ای ترا بهر نفسی

در جان کهن سعادت نو

ای زبانها بمدحت تو روان

وی روانها بطاعت تو گرو

بر گذشته موافق تو زچرخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه