ذوق سرمستان ز مخموران مجو
حال مستان پیش مخموران مگو
آینه بردار و خود را می نگر
تا ببینی جان و جانان روبرو
در ظهور است این دوئی او و ما
او به ما پیدا و ما قائم به او
هر که چشمش غیر نور او ندید
هر چه آید در نظر بیند نکو
می یکی و ساغر می صد هزار
گاه در خم است گاهی در سبو
آن یکی در هر یکی خوش می نگر
تا ببینی جان و جانان روبرو
نعمت الله راز مخموران مپرس
میر رندان را ز سرمستان بجو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی حال و هوای مستان و مخموران میپردازد. شاعر به ما میگوید که در دنیا نباید فقط به ظاهر چیزها توجه کرد، بلکه باید به درون خود نگاه کنیم و حقیقت را پیدا کنیم. او اشاره میکند که وجود خدا و انسان در هم تنیده است و هرکسی که نتواند وجود نور الهی را درک کند، واقعیات دیگر را نیز به درستی نخواهد دید. در نهایت، شاعر توصیه میکند که از رازهای مخموران و حال سرمستان نپرسیم و به جستجوی حقیقت درون خود بپردازیم.
هوش مصنوعی: خوشحالی و شادی مستها را از مستهای دیگر نخواه، و حال مستها را در حضور مستهای دیگر بازگو نکن.
هوش مصنوعی: آینه را بردار و به خودت نگاه کن تا ببینی که روح و معشوقت در مقابلت قرار دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط میان انسان و خدا اشاره دارد. به این معنا که وجود خدا در وجود انسان تجلی مییابد و در عین حال، انسان نیز به واسطه خدا زندگی و حقیقت خود را مییابد. به عبارت دیگر، درک و فهم ما از وجود خود، وابسته به درک وجود خداست و حضور او در زندگی ما محسوس است. این ارتباط دو سویه نشاندهندهی وابستگی عمیق و پیوند ناگسستنی ما با خداوند است.
هوش مصنوعی: هر کسی که جز نور او را نبیند، هر چیزی که در نظرش بیاید، زیبا و خوب به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: گاهی یک جام از شراب می نوشم و گاهی صدها بار در خم و گاهی در سبو.
هوش مصنوعی: هر فردی را به دقت و با نگاهی مثبت بررسی کن تا بتوانی روح و معشوق را در مقابل خود مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: نمیتوانی از نعمتهای الهی و رازهای خوشحالی و شیدایی کسانی که مست و سرمست هستند سوال کنی؛ بهتر است از کسانی که به مقام مستی رسیدهاند، حقیقت را جستجو کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون فروماندی ز بد کردار خویش
پارسا گشتی کنون و نیک خو
آن مثل کز پیش گفتند، ای پسر،
من به شعر آرم کنون از بهر تو
گند پیری گفت کهش خردی بریخت
[...]
هموم رجال فی امور کثیرة
و همّی من الدنیا صدیق مساعد
هر کسی محراب دارد هر سویی
باز محراب سنایی کوی او
جزو گردد، کل شود، نه کل، نه جزو
صورتی باشد صفت نه جان، نه عضو
ای بکرده رخت عشاقان گرو
خون مریز این عاشقان را و مرو
بر سر ره تو ز خون آثار بین
هر طرف تو نعره خونین شنو
گفتم این دل را که چوگانش ببین
[...]
خویشتن مشغول گردانم بدو
ور سنان انصاف بستانم از و
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.