ای نور چشم عاشقان بنشین به چشم خویشتن
یعقوب را دلشاد کن ای یوسف گل پیرهن
ای صورت لطف خدا وی پادشاه دو سرا
لطفی کن از روی کرم پرده ز رویت برفکن
آئینهٔ گیتی نما ، تمثال از تو یافته
تو جان جمله عالمی مجموع عالم چون بدن
بر پردهٔ دیده از آن نقش خیالت می کشم
تا غیر نور روی تو چیزی نبیند چشم من
خوش آتشی افروختی عود دل ما سوختی
از بوی دود عود ما گشته معطر انجمن
با نعمت الله همدمم در هر نفس جان پرورم
تا چشم مستش دیده ام مستانه می گویم سخن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شیدایی به محبوب (یوسف) است. شاعر از او میخواهد که خود را نمایان کند و دل یعقوب (پدر یوسف) را شاد کند. او به زیبایی و لطف خدا اشاره میکند و میخواهد که پرده از روی محبوب برداشته شود تا همه زیباییهای او را ببینند. شاعر عشق و نور وجود او را برای جان و جهان ضروری میداند و از قدرت تاثیرگذاری این عشق بر دل و جان خود سخن میگوید. او در نهایت، حال خود را با یاد محبوبش توصیف میکند که با هر نفس، احساس شگفتی و خوشحالی دارد.
هوش مصنوعی: ای روشنایی دلهای عاشقان، به چشمان خود بنشین و دل یعقوب را شاد کن، ای یوسف خوشبوی پیراهن.
هوش مصنوعی: ای زیبایی که مظهر لطف خدا هستی و پادشاهی دو جهان، از روی محبت و generosity ات، لطفی کن و پرده از چهرهات کنار بزن!
هوش مصنوعی: جهان بهمثابه آینهای است که تصویر تو را در خود دارد. تو روح همه موجودات هستی و تمام عالم مانند یک بدن به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: در نگاه خود تنها تصویر تو را مجسم میکنم تا چشمانم به جز نور رویت چیز دیگری نبیند.
هوش مصنوعی: تو با آتش جذابت شعلهور شدی و دل ما را سوزاندی. بوی عود تو فضای جمع ما را خوشبو کرده است.
هوش مصنوعی: در هر لحظه از زندگیام همراه با نعمتهای خداوند هستم و این نعمتها جانم را پرورش میدهند. وقتی که چشمان مست او را میبینم، با شوق و شادی سخن میگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن
نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من
تا یک زمان زاری کنم بر رَبع و اَطلال و دِمَن
رَبع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم
اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن
از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی
[...]
از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن
بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»
کز باده می زاید فرح
در سینه غمگین من
هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو
از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن
هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش
تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن
چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.