گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

جان عالم آدم است و دیگران همچون بدن

جان عالم خاتمت گر نیک دریابی سخن

هرچه باشد آدمی را بنده اند از جان و دل

خواه جسم و خواه جان خواهی ملک ، خواه اهرمن

نور چشم عالمی از دیدهٔ مردم نهان

یوسف مصری ولی پیدا شده در پیرهن

روح اعظم گفتمش می گفت مستانه مرا

جان من بادت فدا ای جان و ای جانان من

دائما جام بقا خواهی که نوشی همچو ما

در خرابات غنا مستانه خود را در فکن

عاشق و مست و خرابم ساقیا جامی بده

مطربا قولی بگو با آشنا جامی بزن

بت پرستی می کند با بت پرست اندر جهان

من خلیل اللهم و باشم همیشه بت شکن