ای به نور روی تو روشن دو چشم جان من
ای خلیل الله من فرزند من برهان من
شمع بزم جان من از نور رویت روشن است
باد روشن دائما چشم چراغ جان من
در نظر نقش خیال روی تو دارم مدام
ای دل و دلدار من ای جان و ای جانان من
مجلس عشقست و من میگویمت از جان دعا
گوش کن تا بشنوی ای میر سرمستان من
مدت هفتاد سال از عمر من بگذشته است
حاصل عمرم توئی ای عمر جاویدان من
بی رضای من نبودی یک زمان در هیچ حال
یک سخن هرگز نفرمودی تویی فرمان من
یادگار نعمت الله قرةالعین رسول
نور طه آل یاسین سایهٔ سلطان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق عمیق و آتشین شاعر به معشوقش است. شاعر با بیانی دلنشین و احساسی، زیبایی و نور وجود معشوق را توصیف میکند و او را به عنوان دلیل زندگی و هدف وجود خود معرفی میکند. او به مدت هفتاد سال عمر خود اشاره میکند و میگوید که تنها میوه و هدف زندگیاش معشوق است. در نهایت، شاعر به ارتباط عمیق و معنوی خود با معشوق اشاره کرده و او را به عنوان سایهای از نور و نعمت الهی میداند.
هوش مصنوعی: ای که نور چهرهات، روشنیبخش چشمهای جانم است، ای دوست دلسوز من، ای الگوی من، تو پسر من و دلیل موجودیت من هستی.
هوش مصنوعی: شمعi که در دل من روشن شده است، به خاطر نور زیبای توست. همیشه یاری گر من، چشمانم مانند چراغی در زندگیام میتابند.
هوش مصنوعی: همیشه در ذهنم تصویری از چهره تو دارم، ای دل و محبوب من، ای زندگی و ای معشوق من.
هوش مصنوعی: در محفل عشق هستم و از عمق جانم برایت دعا میکنم. گوش فرا بده تا صدای من را بشنوی، ای سرورم که در مستی غرق شدهای.
هوش مصنوعی: هفتاد سال از زندگی من سپری شده است و در این مدت تنها تویی که برای من ارزشمند و ماندگار هستی.
هوش مصنوعی: بدون رضایت من، هیچگاه در هیچ وضعیت یا زمانی یک کلمه هم نگفتی. تو منبع فرمان و ارادهی من هستی.
هوش مصنوعی: یادگاری از نعمت الله، قرةالعین، پیامبر نور طه از خاندان یاسین، سایهای بر سر پادشاه من.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من
من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من
گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من
من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من
وای من از دست دل کو نیست در فرمان من
عاقبت هم بر سر دل رفت خواهد جان من
با که گویم محنت هجران بیپایان او
از که جویم چاره این درد بیدرمان من
هر زمان گوید مرا از چیست این افغان تو
[...]
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من
تا نه ردی کردمی و نی تردد نی قبول
بودمی بیدام و بیخاشاک در عمان من
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود
[...]
الغیاث ای دوستان از درد بی درمان من
خود نمی بخشاید آخر هیچ دل بر جان من
هم عفا الله غم که گر صد مصلحت دارد دمی
نیست غایب هرگز از بیغوله احزان من
عاقلان بر من ملامت می کنند آری ولیک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.