گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ای به نور روی تو روشن دو چشم جان من

ای خلیل الله من فرزند من برهان من

شمع بزم جان من از نور رویت روشن است

باد روشن دائما چشم چراغ جان من

در نظر نقش خیال روی تو دارم مدام

ای دل و دلدار من ای جان و ای جانان من

مجلس عشقست و من میگویمت از جان دعا

گوش کن تا بشنوی ای میر سرمستان من

مدت هفتاد سال از عمر من بگذشته است

حاصل عمرم توئی ای عمر جاویدان من

بی رضای من نبودی یک زمان در هیچ حال

یک سخن هرگز نفرمودی تویی فرمان من

یادگار نعمت الله قرةالعین رسول

نور طه آل یاسین سایهٔ سلطان من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجه عبدالله انصاری

گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من

من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من

میبدی

گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من

من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من‌

جمال‌الدین عبدالرزاق

وای من از دست دل کو نیست در فرمان من

عاقبت هم بر سر دل رفت خواهد جان من

با که گویم محنت هجران بی‌پایان او

از که جویم چاره این درد بی‌درمان من

هر زمان گوید مرا از چیست این افغان تو

[...]

مولانا

کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من

خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من

تا نه ردی کردمی و نی تردد نی قبول

بودمی بی‌دام و بی‌خاشاک در عمان من

غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

الغیاث ای دوستان از درد بی درمان من

خود نمی بخشاید آخر هیچ دل بر جان من

هم عفا الله غم که گر صد مصلحت دارد دمی

نیست غایب هرگز از بیغوله احزان من

عاقلان بر من ملامت می کنند آری ولیک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه