گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

راحت جانم توئی ای جان و ای جانان من

بی وصالت راحتی چندان ندارد جان من

رونق ایمان من قدرش نبودی این قدر

گر نبودی کفر زلفت رونق ایمان من

نقد گنج تو بود کنج دل ویرانه ام

گنج اگر خواهی بجو کنج دل ویران من

باده می نوشی در آ در گوشهٔ میخانه ای

ذوق ما داری طلب کن مجلس مستان من

مبتلایم از بلایت کار من بالا گرفت

دردمندم دُرد دردت می کند درمان من

ساقی سرمستم و میخانه را کردم سبیل

زاهد مخمور کی ماند درین دوران من

میر رندان جهان امروز نزد عارفان

نعمت الله منست و سید و سلطان من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجه عبدالله انصاری

گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من

من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من

میبدی

گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من

من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من‌

جمال‌الدین عبدالرزاق

وای من از دست دل کو نیست در فرمان من

عاقبت هم بر سر دل رفت خواهد جان من

با که گویم محنت هجران بی‌پایان او

از که جویم چاره این درد بی‌درمان من

هر زمان گوید مرا از چیست این افغان تو

[...]

مولانا

کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من

خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من

تا نه ردی کردمی و نی تردد نی قبول

بودمی بی‌دام و بی‌خاشاک در عمان من

غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

الغیاث ای دوستان از درد بی درمان من

خود نمی بخشاید آخر هیچ دل بر جان من

هم عفا الله غم که گر صد مصلحت دارد دمی

نیست غایب هرگز از بیغوله احزان من

عاقلان بر من ملامت می کنند آری ولیک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه