آفتابی رو نموده مه نقاب
ماه تابان می نماید آفتاب
خوش حبابی پر کن از آب حیات
تا بیابی جام پر آبی ز آب
موج دریائیم و دریا عین ما
عین ما بر عین ما باشد حجاب
ساقی سرمست ما باشد کریم
جام می بخشد به رندان بی حساب
خوش سر آبیم و سیرابیم ما
زاهد بیچاره مانده در سراب
عشق می بیند جمال او به او
عقل می بندد خیال او به خواب
نعمت الله سر به پای خم نهاد
در خرابات مغان مست و خراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای عشق و محبت و نقش آن در زندگی میپردازد. شاعر در ابتدا با استفاده از تصاویری از آفتاب و ماه به بیان روشنایی و زیبایی میپردازد. سپس از حباب و آب حیات صحبت میکند و به دنبال جامی پر از آب زندگی است. او به دریا و موجهای آن اشاره میکند و از ساقی سخن میگوید که به رندان بیشمار مینوشاند. در ادامه، زاهدی را میبیند که با وجود تلاشهایش، در دنیای سراب و خیالات باقی مانده است. عشق و عقل را نیز در تضاد با یکدیگر قرار میدهد و در نهایت به ذکر حال نعمت الله میپردازد که در خرابات مغان مست و خراب است. به طور کلی، شعر به جستجوی حقیقت و زیبایی در عشق و نوشیدن شراب معرفت میپردازد.
هوش مصنوعی: خورشید خود را نمایان کرده و ماه با نقابی که دارد، همچنان نورافشانی میکند.
هوش مصنوعی: بیا خوشحال باش و از آب زندگی بهره ببر تا بتوانی جامی پر از آب را به دست آوری.
هوش مصنوعی: ما مانند موجهای دریا هستیم و دریا خود را بهطرز عمیقتری نشان میدهد. آنچه میان ما و حقیقت وجود دارد، تنها یک حجاب یا پرده است.
هوش مصنوعی: ساقی پرنشاط ما به ما توجه میکند و با سخاوت برای میگساران بیتعداد، شراب میآورد.
هوش مصنوعی: ما در زندگی خوشحال و سیرابیم، ولی زاهد بیچاره در توهم و فریب گرفتار است.
هوش مصنوعی: عشق به زیبایی او را میبیند و ذهن انسان از فکر و تعقل درباره او باز میماند، به طوری که خیال او انسان را به خواب میبرد.
هوش مصنوعی: نعمت الله در حالتی خوشحال و مست، به احترام عشق و معنویت، در محلی پر از شگفتی و تجلیات روحانی خم شده و سر به زمین گذاشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.