گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آفتابی ز ماه بسته نقاب

می نماید به چشم ما دریاب

نظری کن در آینه بنگر

ور نداری تو آینه دریاب

نقش غیری خیال اگر بندی

آن خیالی بود ولی در خواب

صورت و معنی همه داند

هر که او باشد از اولوالالباب

لیک در هرچه روی بنماید

هم مسبب ببین و هم اسباب

آفتاب است ماه خوانندش

نور مهر است گفته ام مهتاب

نعمت الله مربی نیکوست

تربیت یافته وی از ارباب

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

هر سؤالی کز آن لب سیراب

دوش کردم همه بداد جواب

گفتمش جز شبت نشاید دید

گفت پیدا بشب بود مهتاب

گفتم از تو که برده دارد مهر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

به چه ماند جهان مگر به سراب

سپس او تو چون دوی به شتاب؟

چون شدستند خلق غره بدو

همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟

زانکه مدهوش گشته‌اند همه

[...]

قطران تبریزی

لاله داری شکفته بر مهتاب

مشگ داری گرفته بر مه تاب

مشگ چون موی تو ندارد بوی

ماه چون روی تو ندارد تاب

پیل با عشق تو ندارد پای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه