آتش عشقش خوشی افروختم
نام و ننگ و نیک و بد را سوختم
سوختم پروانهٔ جان و دلم
شمع جمع عاشقان افروختم
خرقهٔ ناموس بدریدم دگر
جامهٔ رندانه ای بردوختم
گوهری بخریدم از صراف عشق
نقد و نسیه در بها بفروختم
عالم عشقم چو من عالم کجاست
عالمی را علم عشق آموختم
نعمت الله حاصل عمر من است
حاصل عمر خوشی اندوختم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بر آن روی چو ماه آموختم
عالمی بر خویشتن بفروختم
پاره کرده پردهٔ صبر و صلاح
دیدهٔ عقل و بصر بردوختم
رایت عشق از فلک بفراختم
[...]
کس نداند کز غمت چون سوختم
خویشتن در چه بلا اندوختم
دیدنی دیدم از آن رخسار تو
جان بدان یک دیدنت بفروختم
برکشیدم جامهٔ شادی ز تن
[...]
بی تو بر جانم جهان بفروختم
کیسه بین کز عشق تو بردوختم
گفت نه من آشنا آموختم
من به جز شمع تو شمع افروختم
میشکستم میزدم میسوختم
بر خود القصه جهان بفروختم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.