گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ز نور روی او تابنده گشتم

امیر و سیدم تابنده گشتم

به جانان جان خود تسلیم کردم

به عمر جاودان پاینده گشتم

اگر چه غم بسی خوردم ز هجرش

به یُمن وصل او فرخنده گشتم

شدم کشته به تیغ عشق لیکن

شهادت یافتم دل زنده گشتم

ز نور آفتاب سید خود

چو ماه چارده تابنده گشتم