چو دل چوگان زلفت در نظر دید
پریشان گشت و حال خود دگر دید
غمت صد رخنه در جان کرد ما را
مگر دیوار ما کوتاهتر دید
ترا در رهگذر ناگاه دیدم
دلم چندین بلا زان رهگذر دید
دل از کویت نگردد گرد کعبه
که گر دید آبرو، زین خاک در دید
صبا از چین زلفت شمه ای گفت
وز این غم نافه را خون در جگر دید
دلم زین بوستان با خار از آن ساخت
که از گل بوی کردن دردسر دید
چو لاله داغ بر دل ماند شاهی
ترا تا سبزه بر گلهای تر دید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگه کرد آن شکفته دشت و در دید
جهان چون روی ویس سیمبر دید
چو لختی دید از آن دیدن خطر دید
که بیش آشفته شد تا بیشتر دید
شما آخر تأسّف می نخوردید
ز درد آنکه با یوسف چه کردید؟
به جست و جوی او هر گوشه گردید
نه از او و نه از گردش اثر دید
دلم پیکان او را در جگر دید
ز غمزه کار خود زیر و زبر دید
به تیر غمزهاش دل چشم میداشت
بحمد الله که آخر در نظر دید
ز چشمش نرگس ار زد لاف مستی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.