گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیر شاهی

چو دل چوگان زلفت در نظر دید

پریشان گشت و حال خود دگر دید

غمت صد رخنه در جان کرد ما را

مگر دیوار ما کوتاهتر دید

ترا در رهگذر ناگاه دیدم

دلم چندین بلا زان رهگذر دید

دل از کویت نگردد گرد کعبه

که گر دید آبرو، زین خاک در دید

صبا از چین زلفت شمه ای گفت

وز این غم نافه را خون در جگر دید

دلم زین بوستان با خار از آن ساخت

که از گل بوی کردن دردسر دید

چو لاله داغ بر دل ماند شاهی

ترا تا سبزه بر گلهای تر دید