چشم ستمگرت که بخون در کمین نشست
تیغی کشیده، در ره مردان دین نشست
با روی آتشین چو گذشتی ببوستان
گل را ز انفعال، عرق بر جبین نشست
سرو سهی که خاسته بود از چمن بناز
چون دید شکل قد ترا، بر زمین نشست
چون لاله داغدار، جهانی ز خط یار
کان سبزه بر کنار گل و یاسمین نشست
در خون نشست شاهی مسکین ز عشق تو
بیچاره چونکه با تو نشست، اینچنین نشست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از عنبرت غبار چو بر یاسمین نشست
شرمنده گشت نافه و در ملک چین نشست
شد خاک راه جمله تنم زان طمع که دید
آمد خدنگ ناز تو و بر زمین نشست
هر ناوکی که بر دلم از غمزهات نشست
[...]
آن غمزه در صف مژه خشمگین نشست
چون شحنهای که بر سر بازار کین نشست
سازد بهانه شرم و نبیند به سوی من
هرجا رقیب پهلوی آن نازنین نشست
صد خار گر به پا بنشیند چو گرد باد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.