خرابیم، از دل ای بیرحم گهگه یاد کن ما را
سگ کوی توییم، آخر به سنگی شاد کن ما را
دلم بار دگر لاف علامی میزند جایی
بیا ای غم به مرگ تو مبارکباد کن ما را
درت کعبه است و ما ارباب حاجت، رحمتی فرما
رخت عید است و ما زندانیان، آزاد کن ما را
به تنهایی بسی خون جگر خوردیم با یادت
تو هم چون با حریفان باده نوشی، یاد کن ما را
نمیدانم چو شاهی غیر عشق این پارسا کاری
خدا را گر تو میدانی بیا ارشاد کن ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر برای معشوقی بیرحم نوشته شده است. شاعر از او درخواست دارد که او را به یاد آورد و به زندگیاش رحم کند. او خود را در مقام یک "سگ کوی" توصیف میکند که به عشق معشوق وفادار است و خواهان شادی و نجات است. شاعر از تنهایی و دردهایش صحبت میکند و از معشوق میخواهد که به او رحم کند و او را آزاد کند. در انتها، شاعر از عشق به عنوان تنها حالتی که میتواند او را نجات دهد، یاد میکند و میخواهد که معشوق راهنماییاش کند.
هوش مصنوعی: ما در حال نابودی هستیم، ای دلِ بیرحم، گاهی یاد ما را بهجا آور. ما مثل سگی هستیم که در کوی تو سرگردانیم، پس حداقل با کمی محبت ما را شاد کن.
هوش مصنوعی: دل من دوباره برعلیه خود میتازد و حرفهای بزرگ میزند. بیا ای غم، ما را به خوشحالی به خاطر مرگ خودت تبریک بگو.
هوش مصنوعی: در کعبه، مکانی که نماد عبادت و خواست خداوند است، ما درخواستکنندگان مهربانی هستیم. امروز روز عید است و ما که در بند مشکلات و گناهان گرفتاریم، خواهش میکنیم که ما را آزاد کنی.
هوش مصنوعی: به تنهایی خیلی رنج و درد کشیدیم و هنگام یاد تو مانند دیگران که در میگساری مشغولند، به یادمان باش.
هوش مصنوعی: من نمیدانم اگر عشق غیر از خداوند کاری کند، تو که میدانی، بیا و ما را راهنمایی کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را
بگردان گرد سر و ز قید جان آزاد کن ما را
زبان شکوه بگشایم اگر بر خنجر جورت
ملامت از زبان خنجر جلاد کن ما را
اگر بردار بیدادت بر آریم از زبان آهی
[...]
بیا ای قاصد از کویش، زغم آزاد کن مارا
پیامی گر نداری، از دروغی شاد کن مارا
همیگویی که آخر میدهم داد غریبان را
بیا اوّل شهید خنجر بیداد کن مارا
برو عهدی که با اغیار هم نو بستهای، بشکن
[...]
تو ای بلبل گهی از نالة خود شاد کن ما را
اگر از ناله وامانی دمی فریاد کن ما را
فراغت هر سر مو را به بند صد هوس دارد
کجایی ای گرفتاری، بیا آزاد کن ما را
به یاد ما نمیگوییم خاطر رنجه کن دایم
[...]
بیا از قید بیدردی دمی آزاد کن ما را
ز درد ساغر غم ای محبت شاد کن ما را
نوشتم در وصیت نامهٔ طومار آه خود
که صیدی را به خون غلطان چو بینی یاد کن ما را
خمارم رهبر دشت فنا گردید ای ساقی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.