عید شد، ما را دل دیوانه زندانی هنوز
گل شکفت از گریه، چشمم ابر نیسانی هنوز
سبزه تر خاست زان لبها و من رفتم ز هوش
ناچشیده جرعهای زان راح ریحانی هنوز
گر بدانی سوز من، رحم آیدت بر روز من
جان من، آگه نهای زین محنت جانی هنوز
گریههای گرم بین ابر بهاری را به باغ
گل به رویش خندهای ناکرده پنهانی هنوز
گفتهای: دانستهام شاهی گدای کوی ماست
عمر اگر باقی بود زین بهترش دانی هنوز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نویسندگی شاعر ایرانی، احساسات عمیق و عاشقانه را به تصویر میکشد. شاعر در آن از شادی عید و شکوفایی گلها صحبت میکند، اما دلش هنوز در حبس غمها و ناکامیهاست. بارش باران، که نماد اشکهای اوست، به طبیعت حیات میبخشد، اما او هنوز طعم عشق حقیقی را نچشیده است. غم و سوز او به دیگران هم میتواند منتقل شود و در حقیقت، او از محنتها و دردهایی که درونیاش را رنج میدهد صحبت میکند. نهایتاً، شاعر به یاد شاهی میافتد که در کوی اوست و با امید به آیندهای بهتر، به معنای واقعی زندگی میاندیشد.
هوش مصنوعی: عید فرا رسیده است، اما دل بیقرار من همچنان در قفس است. گلی که از اشکهای من رشد کرده، هنوز هم مانند ابرهای نیسان در چشمانم جاری است.
هوش مصنوعی: سبزهای تازه و سرسبز از آن لبها رشد کرد و من از هوش رفتم، هنوز هم خاطرهای از آن بوی خوش و دلانگیز را حس میکنم.
هوش مصنوعی: اگر بدانیدی که چقدر از درد و رنج من میسوزم، شاید بر حال و روز من رحم میکردی. اما ای جانم، اگر هنوز از این مشکلات من خبر نداری، با دل بیخبر و بیدردی زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: بارانهای ملایم و دلنشینی که در ابرهای بهاری میبارد، هنوز در باغ گلها، بر روی گلهای تازه شکفته، خندهای را که به طور ناگهانی و پنهانی به وجود آمده نشان نمیدهد.
هوش مصنوعی: تو گفتهای که من میدانم در خیابان ما شاهی بهعنوان گدا وجود دارد. اگر عمرم ادامه یابد، قطعاً چیزهای بهتری از این را هم خواهی دانست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز می ناید دل ما از پریشانی هنوز
می نهد پیش بتان بر خاک پیشانی هنوز
در وفا و عهد و پیمان تو می آرم به سر
عهد و عمر و تو همان بدعهد و پیمانی هنوز
رو بپوش از هر نظر بر حسن خود، خواری مکن
[...]
عمر رفت و از تو ما را صد پریشانی هنوز
وه! چه عمرست این؟ که حال ما نمیدانی هنوز
یک نظر دیدیم دیدارت وزان عمری گذشت
دیدها بر هم نمی آید ز حیرانی هنوز
چیست چندین التفات آشکارا با رقیب؟
[...]
هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز
وز سر زلف تو انواع پریشانی هنوز
سوخت دل از داغ و داغم بار جانسوز آنچنان
جان بر آمد از غم و غم همدم جانی هنوز
ای که گویی پیش او اظهار درد خویش کن
[...]
ریخت دندانهاو در فکر لب نانی هنوز
مهره بازیچه گردون گردانی هنوز
شد بنا گوشت سفید و ظلمت غفلت بجاست
صبح روشن گشت و در خواب پریشانی هنوز
شاهراه کشور مرگ است هر موی سفید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.