هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز
وز سر زلف تو انواع پریشانی هنوز
سوخت دل از داغ و داغم بار جانسوز آنچنان
جان بر آمد از غم و غم همدم جانی هنوز
ای که گویی پیش او اظهار درد خویش کن
خوب میگویی ولی او را نمیدانی هنوز
گرچه عمری شد که کشت از درد استغنا مرا
در رخش پیداست آثار پشیمانی هنوز
وحشی از طرز سخن بگذر که اینجا عام نیست
طرز خاص نکته پردازان کاشانی هنوز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلرفتگی و حیرت ناشی از عشق سخن میگوید. او همچنان دچار پریشانی و درد ناشی از جدایی از معشوق است و احساس میکند که آثار این درد بر چهرهی معشوقش نیز نمایان است. شاعر به مخاطب خود توصیه میکند که در حضور معشوق، به بیان درد دل خود بپردازد، اما اذعان میکند که ممکن است معشوق از عمق درد او بیخبر باشد. در نهایت، شاعر به نوع خاصی از سخن و بیان احساسات اشاره میکند که در چشم برخی، عمومی و قابل درک نیست.
هوش مصنوعی: از زیبایی تو هنوز دچار حیرت و سردرگمیام و از دلمشغولیهایی که به خاطر موهای تو دارم، هنوز در حال پریشانی هستم.
هوش مصنوعی: دل از شدت داغ سوخت و آن داغی که به وجودم آمده این قدر سنگین است که جانم به خاطر غم و اندوهی که دارم به شدت در حال خروج است و هنوز غم، به عنوان رفیق جان، با من است.
هوش مصنوعی: تو میگویی که برای او از رنجهایت بگویی، اما خوب میگویی چون هنوز او را نمیشناسی.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مدت زیادی است که به خاطر نداشتن عشق و غم، در دلم آتش عذاب شعلهور شده، اما هنوز نشانههای پشیمانی و regret بر چهرهام قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که وحشی، لازم است از شیوه صحبت کردن خود بگذرد و تغییر بدهد، چرا که در اینجا برای عامه مردم جایی نیست و هنوز شیوه خاص و دقیق نکتهسنجان و نکتهپردازان کاشانی جاری است. در واقع، شاعر به ویژه بودن و تخصص در بیان نکات ظریف اشاره میکند و از وحشی میخواهد که به این نکته توجه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
باز می ناید دل ما از پریشانی هنوز
می نهد پیش بتان بر خاک پیشانی هنوز
در وفا و عهد و پیمان تو می آرم به سر
عهد و عمر و تو همان بدعهد و پیمانی هنوز
رو بپوش از هر نظر بر حسن خود، خواری مکن
[...]
عید شد، ما را دل دیوانه زندانی هنوز
گل شکفت از گریه، چشمم ابر نیسانی هنوز
سبزه تر خاست زان لبها و من رفتم ز هوش
ناچشیده جرعهای زان راح ریحانی هنوز
گر بدانی سوز من، رحم آیدت بر روز من
[...]
عمر رفت و از تو ما را صد پریشانی هنوز
وه! چه عمرست این؟ که حال ما نمیدانی هنوز
یک نظر دیدیم دیدارت وزان عمری گذشت
دیدها بر هم نمی آید ز حیرانی هنوز
چیست چندین التفات آشکارا با رقیب؟
[...]
ریخت دندانهاو در فکر لب نانی هنوز
مهره بازیچه گردون گردانی هنوز
شد بنا گوشت سفید و ظلمت غفلت بجاست
صبح روشن گشت و در خواب پریشانی هنوز
شاهراه کشور مرگ است هر موی سفید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.