رخش آتشم در درون میبرد
دو زلفش ز عقلم برون میبرد
ندانم چه شد عقل و اندیشه را
که عشقم به سوی جنون میبرد
دلم را که پر بود از عقل و هوش
دو چشم تواَش با فسون میبرد
به پابوس تو سرو را آب جوی
به زنجیرها سرنگون میبرد
اگر شاهدی برد جان از لبت
ز زنجیر زلف تو چون میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا جادو از ره برون میبرد
به مکرت به دام جنون میبرد
مرا عشقت از ره برون میبرد
به کوی ملامت درون میبرد
گر اینست زنجیر زلف، ای حکیم
ترا هم به قید جنون میبرد
به تاراج دل چشم او بس نبود
[...]
خدنگ تو چون ره به خون میبرد
مرا بر سرره جنون میبرد
به روز شکار تو تیر خدنگ
بشارت به صید زبون میبرد
جنون بین که از بزم او همنشین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.