تا دل نظری به حال خود کرد
جز درد و غم نگار خود کرد
گر خاک سری فدای تو شد
بگذر ز گناهش ار چه بد کرد
گر لعل تو را گزید جانم
بد کرد ولی به جان خود کرد
آن هم ز جنون عاشقی بود
کین دل شده دعوی خرد کرد
افسانه شیخ شاهدی را
در عشق فزودنش مدد کرد
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
تا دل نظری به حال خود کرد
جز درد و غم نگار خود کرد
گر خاک سری فدای تو شد
بگذر ز گناهش ار چه بد کرد
گر لعل تو را گزید جانم
بد کرد ولی به جان خود کرد
آن هم ز جنون عاشقی بود
کین دل شده دعوی خرد کرد
افسانه شیخ شاهدی را
در عشق فزودنش مدد کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایزد که رقیب جان خرد کرد
نام تو ردیف نام خود کرد
بد با تو نکرد هر که بد کرد
کان بد به یقین به جای خود کرد
دل زلف ترا گرفت، بد کرد
شبگیر بد از برای خود کرد
ایام بخون من کمین داشت
خاصه که غم تواش مدد کرد
ما را به جنون چه جای طعنه
[...]
هر دشمنیی که بخت بد کرد
عشق تو هم آمد و مدد کرد
دیوانگی دلم یقین شد
زان روز که دعوی خرد کرد
بدخواه، متاع دوستی را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.