هر لحظه بر دلم ز تو گر صد بلا رسد
از هر بلا به درد دلم صد دوا رسد
هر صبح مژده میرسدم با صبا ز یار
خوش وقت آن سحر که خودش با صبا رسد
لرزد همیشه بر تن او پیرهن ز باد
ترسد که بر تنش المی از هوا رسد
گفتی ز تیر غمزه ترا هم رسد نصیب
در حیرتم که کی رسد و بر کجا رسد
گر شاهدی به تیغ جفا کشته شد چه شد
بر تربتش که زجر کنی خون به جا رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و دردناک عاشقانه است. شاعر میگوید که حتی اگر مشکلات و بلاها بر او هجوم بیاورند، هر کدام از آنها به نوعی درمانی برای دردش خواهند بود. او منتظر است تا صبحی فرارسد که محبوبش با بادی ملایم به نزد او بیاید. همچنین نگرانی از گرما و باد دارد که ممکن است بر او تأثیری منفی بگذارد. شاعر در حیرت است که عشق و زیبایی چگونه میتواند او را تحت تأثیر قرار دهد و در نهایت از کشته شدن معشوق توسط تیر غمزه سخن میگوید و به تلخی به زجر کشیدن اشاره میکند. این اشعار نشاندهندهٔ عشق عمیق و درد و حسرتی است که شاعر در دل دارد.
هوش مصنوعی: هر لحظه که غم و سختی از سوی تو به دلم بیفتد، میدانم که از هر بدبختی، درمانی برای درد دلم پیدا میشود.
هوش مصنوعی: هر صبح با وزش نسیم، خبر خوشی از یار به من میرسد، و بهترین و خوشحالی آن سحر است که خود او به همراه نسیم بیاید.
هوش مصنوعی: او همیشه از ترس باد، لباسش میلرزد و نگران است که مبادا احساسی ناخوشایند از هوای سرد به او برسد.
هوش مصنوعی: گفتی که تیر حواست به من هم خواهد رسید، اما من در حیرتم که این تیر چه زمانی و به کجا خواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر معشوقی به خاطر ظلم و ستم کشته شود، دیگر چه اهمیتی دارد که بر مزار او زجر و رنج بکشی، زیرا خون او به زمین میریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملکست محبت تو و خلقیست منتظر
این کاردولتست کنون تا کرا رسد
من خود کیم که صافی وصلش طمع کنم
اینم نه بس که دردی دردت بمارسد
جانا حدیث عشق چه گویی کجا رسد
آیا بود که نوبت وصلت به ما رسد؟
تا من کیم که صافی وصلت کنم طمع
اینم نه بس که دُردیِ دَردت به ما رسد؟
خاک درت به دیده رسد بی گزاف نیست
[...]
ملکست وصل تو بچو من کس کجا رسد
واین مملکت کجا بمن بینوا رسد
وصل ترا توانگر و درویش طالبند
وین کار دولتست کنون تا کرا رسد
در موکب سکندر بودند خلق واو
[...]
هر دم ز عشق، بر دل من صد بلا رسد
آری، بدور حسن تو اینها مرا رسد
جانم بلب رسید در این محنت و هنوز
تا کار دل ز دیدن رویت کجا رسد
انعام عام تو همه را میرسد، چه شد
[...]
عاقل ز فکر چون به در کبریا رسد
از موج آب مرده به دریا کجا رسد
در وادیی که خضر در او موج می زند
ما ایستاده ایم که بانگ درا رسد
در زاهدان سماع سرایت نمی کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.