گنجور

 
سیف فرغانی

ملکست وصل تو بچو من کس کجا رسد

واین مملکت کجا بمن بینوا رسد

وصل ترا توانگر و درویش طالبند

وین کار دولتست کنون تا کرا رسد

در موکب سکندر بودند خلق واو

زآن بی خبر که خضر بآب بقا رسد

شاهان عصر از در من نان خوهند اگر

از خوان تو نواله بچون من گدا رسد

هر چند هست سایه لطف تو خلق را

چون آفتاب کو همه کس را فرا رسد

با بنده لایق کرم خویش جود کن

پیدا بود که همت او تا کجا رسد

رخ همچو ماه زرد شود آفتاب را

گرنه زروی تو مددش در قفا رسد

عاشق چو در ره تو قدم زد بدست لطف

تاج کرم بهر (سر) مویش جدا رسد

آن کس منم که در عوض یک نظر زتو

راضی نیم که ملک دو عالم مرا رسد

عاقل زغم گریزد ودیوانه وار ما

شادی کنیم اگر غم عشقت بما رسد

وصل تو منتهاست (که) عاشق درین طریق

از سد ره بگذرد چو بدین منتها رسد

ای محنت تو دولت صاحب دلان شده

نعمت بود گر از تو بعاشق بلا رسد

چندانکه سیف هست همین گوید ای نگار

جانا حدیث عشق تو گویی کجا رسد

 
 
 
عین‌القضات همدانی

ملکست محبت تو و خلقیست منتظر

این کاردولتست کنون تا کرا رسد

من خود کیم که صافی وصلش طمع کنم

اینم نه بس که دردی دردت بمارسد

سید حسن غزنوی

جانا حدیث عشق چه گویی کجا رسد

آیا بود که نوبت وصلت به ما رسد؟

تا من کیم که صافی وصلت کنم طمع

اینم نه بس که دُردیِ دَردت به ما رسد؟

خاک درت به دیده رسد بی گزاف نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سید حسن غزنوی
امیر شاهی

هر دم ز عشق، بر دل من صد بلا رسد

آری، بدور حسن تو اینها مرا رسد

جانم بلب رسید در این محنت و هنوز

تا کار دل ز دیدن رویت کجا رسد

انعام عام تو همه را میرسد، چه شد

[...]

شاهدی

هر لحظه بر دلم ز تو گر صد بلا رسد

از هر بلا به درد دلم صد دوا رسد

هر صبح مژده میرسدم با صبا ز یار

خوش وقت آن سحر که خودش با صبا رسد

لرزد همیشه بر تن او پیرهن ز باد

[...]

صائب تبریزی

عاقل ز فکر چون به در کبریا رسد

از موج آب مرده به دریا کجا رسد

در وادیی که خضر در او موج می زند

ما ایستاده ایم که بانگ درا رسد

در زاهدان سماع سرایت نمی کند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه